تحريف ناپذيرى قرآن

پدیدآورفتح‌الله نجارزادگان

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 7

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 3714 بازدید

تحريف ناپذيرى قرآن: سالم ماندن قرآن‌كريم از هرگونه تغيير

تحريف از ريشه «ح ـ ر ـ ف»[1] به معناى مايل كردن، به كنار بردن و دگرگون ساختن آمده[2] و تحريف سخن، متمايل ساختن معناى كلام از مقصود گوينده به سَمت احتمالى كه مى‌توان سخن گوينده را بر آن حمل كرد[3] و در نتيجه ايجاد نوعى دگرگونى در مقصود گوينده است.
اين واژه در قرآن (نك: بقره/2،75؛ نساء/4،46؛ مائده /5، 13، 41) و روايات[4] به همين معنا به كار رفته‌است.
تحريف قرآن را مى‌توان به دو نوع معنوى و لفظى قسمت كرد. مقصود از تحريف معنوى تفسير و توجيه سخن بر خلاف مقصود گوينده است. اين نوع تحريف در قرآن رخ داده و اميرمؤمنان، امام‌على(عليه السلام) نيز از وقوع آن در زمان خود و آينده خبر داده است.[5] قرآن مجيد نيز از وقوع اين نوع تحريف* در كتابهاى آسمانى پيشين گزارش داده است. (بقره/2،75؛ نساء/4،46)
تحريف اقسامى دارد و به عبارت ديگر به چند معنا استعمال مى‌شود كه برخى از معانى آن در قرآن واقع شده است. اين اقسام عبارت‌اند از: 1. تحريف در معنا. اين قسم از تحريف به تفسيرهاى نادرست (تفسير به رأى) باز مى‌گردد كه در روايات اسلامى به شدت از آن نكوهش و نهى شده است، با اين حال در مورد برخى از آيات قرآن‌كريم رخ داده است[6] و برخى مفسران خواسته يا ناخواسته در دام آن افتاده‌اند. 2.‌تغيير در حروف و حركات قرآن. در قرائتهاى مختلفى كه از قرآن‌كريم در دست است تغييراتى در حركات و اعراب و احياناً حروف برخى كلمات رخ داده است، بنابراين، اين قسم تحريف نيز واقع شده است، هرچند اين‌گونه تغييرها در قرائت رايج در مصاحف كنونى راه نيافته است.[7] 3. تغيير كلمات قرآن. اين قسم نيز گرچه در گذشته روى داده؛ ولى از سوى بيشتر مفسران مردود شمرده شده است و ضمن مقابله با آن، چيزى از آن تغييرات در قرآن موجود راه نيافته است.[8] در حقيقت يكى از انگيزه‌هاى توحيد مصاحف در زمان عثمان رويارويى با اين نوع
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 303
تغيير در قرآن‌كريم بوده است. 4.‌تحريف به معناى افزودن بر الفاظ و آيات قرآن‌كريم. اين قسم از تحريف به اجماع دانشمندان نه در قرآن واقع شده و نه كسى آن را ادّعا كرده است و بطلان آن نزد همه مسلمانان از ضروريات است و خود قرآن‌كريم نيز از عدم وقوع آن به طور قطع خبر داده است (بقره/2،24). 5. تحريف به معناى تبديل يا كاستن از عبارات و آيات سوره‌هايى از قرآن‌كريم.[9] در مقاله حاضر تنها درباره اين قسم از تحريف بحث شده، روايات مربوط به‌آن و ديدگاههاى مفسران درباره آن بررسى‌مى‌شوند.
آية‌اللّه خويى‌از قسم ديگرى از تحريف نيزخبر داده كه در قرآن‌كريم واقع شده است و آن، اين است كه بخشى از قرآن موجود را كه قطعاً از طرف خداوند وحى شده و رسول خدا بر مردم قرائت كرده و در مصاحف و مصحف رايج نيز كتابت شده و جزو قرآن كريم است، پنداشته‌اند كه از باب تبرك در مصاحف نگاشته شده است؛ مانند آيه «بسم‌الله الرحمن الرحيم» و دو سوره «معوّذتين»[10] كه البته اين قسم نيز حقيقتاً تحريف به شمار نمى‌آيند.
در مورد تحريف قرآن به نقيصه يعنى كاسته شدن آيه يا آياتى از قرآن‌كريم ديدگاه مشهور ميان مفسران اين است كه با توجه به ضمانت خود قرآن‌كريم، ادله سلامت قرآن از تحريف مبنى بر اينكه خداوند حافظ قرآن‌كريم است و نيز با توجه به تدابير رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در عمومى كردن حفظ، كتابت و قرائت قرآن‌كريم و نيز انتشار قرآن‌كريم در ميان مسلمانان هيچ آيه‌اى از آن كاسته نشده و قرآن رايج در ميان مسلمانان ـ صرف‌نظر از اختلاف قرائات ـ تماماً همان قرآنى است كه بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)وحى شده است، بدون هيچ‌گونه فزونى و كاستى در آيات، با اين حال وجود برخى روايات در منابع اسلامى اين ديدگاه مشهور را با آسيبها و چالشهايى مواجه ساخته و گاه به شبهه كاسته شدن آيه يا آياتى از قرآن‌كريم دامن زده است. در ادامه اين روايات در دو بخش منابع اهل سنت و شيعه بررسى مى‌شود.

روايات تحريف نما در منابع اهل سنّت:

در منابع و مدارك اهل‌سنت، كهن‌ترين منبعى كه از چالشى در تحريف‌ناپذيرى قرآن حكايت مى‌كند، موطأ مالك‌بن انس (م.‌179‌ق.) است؛ مالك با سند خود از عايشه چنين نقل مى‌كند: از جمله آيات قرآن آيه «...‌خَمسُ رَضَعات معلومات يَحرِمنَ‌...» بود. پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، در حالى كه اين آيات از قرآن، قرائت مى‌شد[11] و از مالك‌بن انس نقل شده كه چون اوايل سوره برائت ساقط شد، در پى آن «بسم‌اللّه»هم افتاد و اين ثابت است كه حجم سوره برائت به اندازه سوره بقره بوده است.[12]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 304
پس از آن در منابع حديثى متقدم اهل‌سنت از قبيل صحاح[13]، مسانيد[14] و سنن[15] كم و بيش احاديثى به چشم مى‌خورند كه در ظاهر بر تحريف قرآن دلالت دارند. پس از قرن سوم نيز نسائى[16] (م.‌305‌ق.)، طبرى[17] (م.‌310‌ق.)، طبرانى[18] (م.‌360‌ق.) و حاكم نيشابورى[19] (م.‌405‌ق.) روايات تحريف‌نما را در كتابهايشان نقل كرده‌اند.
بررسى تفصيلى دانشمندان اهل‌سنت درباره اسانيد و توجيه مضامين گوناگون اين احاديث همزمان با صدور اين روايات نيست. اين بررسيها به زمانهاى متأخرتر تعلّق دارند. قراين و شواهد نشان مى‌دهند اين رويكرد در قرن سوم يعنى همزمان با تدوين صحاح، مسانيد و سنن شكل گرفته است. به نظر مى‌رسد «قاسم بن سلام» (م.‌222‌ق.) نخستين گام را در كتاب فضائل القرآن در اين زمينه برداشته است. وى پس از ذكر بخشى از اين اخبار مى‌نويسد: اين‌امور (مواردى كه‌بر نقصان در قرآن دلالت مى‌كنند) مانند تعبير «صلاة‌العصر» در آيه 238 بقره/2: «حـفِظوا عَلَى الصَّلَوتِ والصَّلوةِ الوُسطى صلاة‌العصرـ...» در تفسير قرآن به كار مى‌آيند...‌‌.[20] ابن‌سلام كتابى ديگر با نام الناسخ والمنسوخ نگاشته است كه ابوجعفر نحاس (م.‌338‌ق.) ضمن اشاره به مطالب آن از نوعى از نسخ نيز ياد مى‌كند و آن اين است كه آيه‌اى نازل شود و مدتى هم تلاوت گردد. سپس تلاوت آن آيه نسخ شود؛ ولى حكمش باقى باشد.[21] اين عبارت سندى تاريخى درباره نظريه معروف «نسخ‌تلاوت و نه حكم آيه» و همواره در توجيه احاديث تحريف به نقيصه مورد توجه دانشمندان اهل‌سنت بوده است، هرچند ابوجعفرنحاس از پذيرش اين نظريه سر‌باز زده و خود راه حلى ديگر براى اين روايات نشان داده است.[22]
در اين ميان كتاب تأويل مشكل القرآن از ابن‌قتيبه (م.‌276‌ق.) كه به انگيزه دفع شبهات و دفاع از ساحت قرآن نگاشته شده[23]، جايگاهى ويژه‌دارد. وى در اين كتاب به توجيه احاديث وجود لحن و خطا در قرآن[24] كه به نوعى با تحريف در الفاظ قرآن پيوند مى‌خورند و نيز به تأويل و توجيه اخبارى پرداخته است كه از تفاوت مصحف ابن‌مسعود و ابىّ‌بن‌كعب با مصحف
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 305
موجود، حكايت مى‌كنند.[25] در طليعه قرن چهارم تلاشهاى طبرى (م.‌310‌ق.) در اين زمينه ارج نهادنى است.[26]
كوشش اهل‌سنت براى اثبات سلامت قرآن از تحريف كه با توجيه احاديث تحريف‌نما از قرن سوم آغاز شده همچنان تا عصر حاضر ادامه دارد. اگر برخلاف پندار برخى كه راه افراط پيموده، صاحبان كتب‌حديثى را به دليل گزارش احاديث تحريف‌نما، از قائلان به تحريف، به شمار مى‌آورند[27]، به اعتدال حكم كنيم و نيز از نقدهاى جدى بر علاجهاى احاديث تحريف‌نما چشم بپوشيم، تنها بايد تفكر ابن‌شنبوذ بغدادى (م.‌328‌ق.) را چالشى در اين بسترِ يكسان به حساب آوريم؛ وى كه مُقرى بغداد بوده و در فهرست قاريان چهارده‌گانه به شمار مى‌آيد[28] قرآن را بر قرائتهاى شاذّ مى‌خوانده و بر اين پندار بوده است كه‌عثمان نتوانست همه قرآن را جمع‌آورى كند، 500‌حرف از قرآن موجود ساقط شده و صحابه نيز چيزهايى بر قرآن افزوده‌اند.[29] شعرانى (عبدالوهاب بن احمد، م. 973‌ق.) نيز در قرن دهم ادعا مى‌كند كه اگر در دلهاى ناتوان شك و ترديد نمى‌افتاد تمام آنچه را كه از مصحف عثمان ساقط شده بيان مى‌كردم.[30]در عصر حاضر نيز محمد الخطيب در كتاب خود، الفرقان به اين پندار دامن زده‌است.
اما قاطبه دانشمندان اهل سنت بر تحريف ناپذيرى قرآن گواهى داده‌اند؛ از جمله آنان احمدبن محمد ثعلبى[31] (م.‌437‌ق.)، ابن حزم اندلسى[32](م.‌456‌ق.)، على‌بن احمد الواحدى[33] (م.‌467‌ق.)، حسين بن مسعود بغوى[34] (م.‌516‌ق.)، جارالله محمود زمخشرى[35] (م.‌528‌ق.)، قاضى عياض بن موسى[36] (م.‌544‌ق.)، عبدالحق بن عطيه اندلسى[37] (م.‌546‌ق.)، فخرالدين رازى[38] (م.‌606‌ق.)، محمد بن احمد قرطبى[39] (م.‌671‌ق.)، عبدالله بن احمد نسفى[40] (م.‌710‌ق.)، اسماعيل بن كثير دمشقى[41] (م.‌771‌ق.)، عبدالله بيضاوى[42]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 306
(م.‌791‌ق.)، محمد‌بن جزرى[43] (م.‌833‌ق.)، جلال الدين سيوطى[44] (م.‌911‌ق.)، محمد شوكانى[45] (م.‌1250‌ق.)، محمود آلوسى[46] (م.‌1270‌ق.)، سيد‌قطب[47] و ديگران‌اند كه بسيارند.
مجموع روايات تحريف نما را در منابع اهل‌سنت كه از ظاهر آنها استفاده تحريف مى‌شود در 5 محور بررسى‌مى‌كنيم.

1. وجود لحن و خطا در قرآن:

وجود لحن و خطا در قرآن به نوعى با تحريف در الفاظ وحى، پيوند دارد. در اين زمينه چندين حديث در منابع اهل سنت به چشم مى‌خورد؛ از جمله حديثى از ابن عروه كه از پدرش چنين نقل مى‌كند: از عايشه درباره خطا در آيه «اِن هـذنِ لَسـحِرن»(طه/20،62) بنا به قرائت ابن‌كثير كه «اِنّ»را مشدد خوانده و از خطا در آيه «والمُقيمينَ الصَّلوةَ والمُؤتونَ الزَّكوة»(نساء/4،162) و از خطا در آيه «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ هادوا والصّـبِـون»(مائده/5،69) پرسيدم. گفت: اين كار كاتبان وحى است كه در نگارش قرآن به خطا رفته‌اند [بايد به جاى هذان، المقيمين، والصابئون، به ترتيب هذين، المقيمون، والصابئين باشد[.[48] سُيوطى احاديثى ديگر درباره خطا در نگارش برخى از كلمات قرآن، نقل كرده است.[49] از عثمان (خليفه سوم) نيز نقل مى‌كنند كه وى پس از نظر در قرآن گفت: در ]نگارش[ آن خطا مى‌بينم؛ ليكن عرب با [طبيعت [زبان خود آن را درست خواهد كرد.[50]
برخى از اهل سنت علت اين خطا را عدم مهارت كاتبان دانسته‌اند[51]؛ ليكن اكثر آنان اين نوع احاديث را خبر واحد، غريب، و غير قابل اعتماد مى‌شناسند و مواردى كه بر حسب ظاهر، خطا در نگارش محسوب مى‌شود رسم‌الخط ويژه قرآن با حكمتى نهفته در آن مى‌دانند كه شواهدى فراوان در زبان عرب نيز آن را همراهى مى‌كند.[52] فخر رازى مى‌گويد: مصحف موجود به تواتر از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است، بنابراين چگونه ممكن است در آن لحن باشد.[53]درباره سه آيه‌اى نيز كه به اعراب آن اشكال شده مفسران پاسخ داده‌اند‌...‌‌.[54]

2. تغيير برخى از كلمات قرآن:

ابن ابى‌داود سجستانى از طريق عَبّاد بن صُهَيب مى‌گويد:
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 307
حجاج‌11 مورد از حروف برخى از كلمات قرآن را تغيير داد.[55]
افزون بر آنكه اكثر اين موارد از مقوله قرائات‌اند[56] اين تغيير، افسانه‌اى بيش نيست، چون اولا ابن ابى داود اين قصه خيالى را از قول عَبّاد‌بن صُهَيب بصرى (م.‌212‌ق.) از عَوف بن ابى جميله (م.‌146‌ق.) نقل كرده است و عبّاد عادتاً نمى‌تواند راوى عَوف به شمار رود و دانشمندان رجال شناس نيز وى را از راويان عَوف ندانسته‌اند[57]، افزون بر آن عبّاد در نزد دانشمندان رجال شناس ضعيف و حديثش متروك است.[58] ثانياً در عصر حجّاج چنين امرى عادتاً محال است، زيرا در آن عصر قرآن در سينه‌ها و كتابها به صورت گسترده در آفاق منتشر شده، هرگز امكان جمع‌آورى و دست بردن در آن نبوده است.[59]
بنابراين بر فرض صحت چنين رواياتى شايد در مصحف شخصى حجّاج چنين نابسامانيهايى بوده و وى آنها را با الگوبردارى از ديگر مصاحف، تغيير داده است؛ ولى ديگران به عمد براى كاستن از منزلت قرآن يا به اشتباه، به تمام مصاحف نسبت‌داده‌اند.[60]

3. فراموش شدن برخى آيات:

احاديث بيانگر اين مضمون در مصادر اهل سنت از كميّت بيشترى برخوردارند، چنان كه از قول عمر‌بن‌خطاب نقل شده‌كه قرآن‌1027000 حرف دارد[61]؛ يعنى بايد بيش از‌32 قرآن از دست رفته باشد[62]. قاسم بن سلام نيز به نقل از عبدالله بن عمر چنين نقل مى‌كند: هيچ‌كس از شما نمى‌تواند ادعا كند تمام قرآن نزد اوست... بيشتر قرآن از دست رفته است ...‌‌.[63] در روايتى ابوموسى اشعرى از سوره‌اى شبيه سوره برائت در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)ياد مى‌كند كه به جز يك آيه، همه آن را فراموش كرده است. همو از سوره ديگرى شبيه به مُسبّحات سخن مى‌گويد كه جز يك آيه، همه آن را فراموش كرده است.[64] از حذيفة بن يمان نقل شده كه حجم سوره برائت سه[65] يا 4 برابر حجم كنونى آن بوده است.[66] در روايتى ديگر از مالك بن انس اين سوره از نظر حجم همانند سوره بقره ياد
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 308
شده است كه آيه «بسم‌الله»به همراه آيات آغازين آن ساقط شده است.[67] اين پندار درباره سوره احزاب نيز هست.[68]
احمد‌بن حنبل[69] و ديگران[70] به نقل از اُبىّ بن كعب مى‌نويسند: در ضمن سوره بيّنه آيات ديگرى نيز بوده‌است. ترمذى اين حديث را «حسن صحيح» مى‌شناسد[71] و راغب اصفهانى مى‌گويد: «ابن مسعود در مصحف خود تعبير «لو كان لابن آدم‌...» را نگاشته بود.[72]
در چند روايت منقول از امام على[73](عليه السلام) و عايشه[74] و عمر از آياتى ياد‌شده است كه از قرآن ساقط شده‌اند.[75]
بنا به نقلى عمر جمله‌اى را كه در آن حد رجم ذكر شده است از قرآن مى‌دانست و مى‌گفت: اگر گفته نمى‌شد عمر در مصحف چيزى افزوده، با دست خود آن را در مصحف مى‌نگاشتم.[76] در ميان برخى از اين روايات نيز سخن از حذف و تبديل كلمات و عبارات در برخى از آيات به چشم مى‌خورد.[77] قاسم بن سلاّم 124 مورد از آنها را در باب «الزوائد من الحروف التى خولف بها‌الخط فى القرآن» گرد آورده است.[78]
هرچند اهل سنت درباره صحت و سقم سندهاى اين روايات اختلاف نظر دارند[79]؛ ليكن به اتفاق، محتواى اين احاديث را دال بر تحريف در الفاظ قرآن ندانسته، با توجه به قراين و شواهد، آنها را فراخور مضامينشان توجيه كرده‌اند.
جمعى از اهل سنت مضامين اين احاديث را از جنس تفسير و معانى قرآن مى‌شناسند[80] و جمعى آنها را حمل بر سنت مى‌كنند؛ مانند نحّاس كه درباره حديث رجم مى‌گويد: ... آن سنّتى ثابت است.[81] شمارى ديگر مانند زبيدى[82] و مسلم[83] و برخى ديگر نيز درباره آيه مزعومه «لو كان
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 309
لابن‌آدم...» همين ديدگاه را دارند. برخى ديگر از اهل سنت اين احاديث‌را در زمره وحى غير قرآنى (حديث قدسى) قلمداد مى‌كنند.[84] حمل اين احاديث بر جعل يا خطاى راوى، راه حلى ديگر است.[85] عده‌اى نيز آنها را منسوخ‌التلاوه مى‌شمارند.
دانشمندان اماميه به اتفاق و بدون ترديد، اين سنخ روايات را چنان‌چه تأويلى مناسب نداشته باشند باطل شمرده‌اند. از جمله قدماى اماميه مى‌توان به فضل‌بن شاذان (م.‌206‌ق.) در ردّ نسبتى كه به ابن مسعود درباره معوّذتين داده‌اند[86]، سيد مرتضى (م.‌436‌ق.)[87] و طبرسى (م.‌538‌ق.) در ردّ و ابطال وجود خطا در الفاظ قرآن،[88] على‌بن طاووس حلى (م.‌664‌ق.) در نقد پندار زيادت آيه بسمله در قرآن[89]، علامه حلى (م.‌726‌ق.) در بررسى و نقد سوره‌هاى خلع و حفد[90] اشاره كرد. از جمله متأخران نيز مى‌توان شيخ محمد جواد بلاغى[91] (م.‌1352‌ق.)، علامه‌طباطبايى[92] (م.‌1402‌ق.)، آية الله خويى[93](م.‌1413‌ق.)، سيد مرتضى عسكرى[94]، محمد هادى معرفت[95] و جوادى آملى[96] را نام‌برد.

4. نقصان در جمع قرآن:

برخى جمع قرآن توسط خليفه اول را به طور طبيعى موجب وقوع تحريف به نقيصه و تغيير در قرآن[97] و توحيد مصاحف به دست عثمان را نيز، موجب سقوط برخى از كلمات و آيات مى‌پندارند.[98] بر فرض اينكه ابوبكر گردآورنده قرآن باشد، بدون ترديد گردآورنده قرآن، هرچه از قرآن در سينه‌ها و مكتوبات به صورت متواتر بوده در مصحف گرد آورده است[99]؛ امّا اگر ديدگاه سيد مرتضى و همفكرانش را مبنى بر جمع و تدوين قرآن در عصر پيامبر‌اكرم(صلى الله عليه وآله)بپذيريم،[100]اين مناقشه موضوعاً منتفى است.
تحريف قرآن در عصر عثمان[101] نيز پندارى بيش نيست. كار عثمان الغاى قرائتهايى كه از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)اخذ نشده و يكدست كردن مصحف
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 310
و اكتفا به متن آيات با حذف تأويل و تفسير از متن قرآن بوده است. بدون آنكه موجب تحريف در الفاظ آيات شود.[102]

5. تفاوت در مصاحف صحابه:

برخى از ادله قائلان به تحريف قرآن، رواياتى‌اند كه درباره مصحف امام على، عبدالله‌بن مسعود و ابىّ بن كعب، نقل شده‌اند.[103] طبق مدارك فريقين اصل وجود مصحف امام على(عليه السلام) محرز است و جاى ترديد ندارد[104]؛ اما اضافاتى كه در مصحف آن حضرت نقل شده‌اند همگى در حدّ تفسير و تأويل‌اند كه در مصحف كنونى نيستند.[105] (=>‌مصاحف)
تفاوت مصحف ابن مسعود و مصحف ابى بن كعب با مصحف موجود نيز، برخلاف پندار برخى[106]، در اضافات تفسيرى و تبديل برخى از كلمات دشوار (غريب) قرآن به كلمه‌اى ديگر جهت شرح و توضيح آنهاست و به نزاهت قرآن از تحريف آسيبى نمى‌رساند.
ديدگاههاى اهل سنت درباره سندها و مدلولهاى اين احاديث متفاوت‌اند؛ برخى، اسناد نسبتى را كه به ابن مسعود داده‌اند، باطل و دروغين[107] و برخى آنها را احاديثى صحيح دانسته[108]، در جست و جوى تأويل متن برمى‌آيند. بيشتر اهل سنت، انكار ابن مسعود را تنها در جنبه نگارش اين سوره‌ها در قرآن دانسته و بر اين باورند كه ابن مسعود منكر اصل وجود قرآنى اين سوره‌ها نبوده است، بلكه اساساً ممكن نيست ابن‌مسعود به تنهايى راه درست، و ساير مهاجران و انصار راه‌خطا پيموده باشند. شايد تواتر اين سوره‌ها براى وى ثابت نبوده است[109] و شايد سوره حمد را به جهت فرط شهرت نياورده است. ( =>مصاحف) در پاره‌اى از اخبار تعبير «مصحف فاطمه» به‌چشم مى‌خورد. برخى وجود اين مصحف را در‌منابع شيعى از ادله تحريف نزد شيعه مى‌شناسند[110]، در صورتى كه كلمه مصحف در اين تعبير مشترك لفظى است و در متن اخبارى كه گزارش آن آمده، تصريح دارد كه اين‌مصحف غير از قرآن است و پس از وفات پيامبر‌خدا(صلى الله عليه وآله)فرشته‌اى، رخدادهاى آينده را براى حضرت فاطمه(عليها السلام)مى‌گفت و اميرمؤمنان، امام على(عليه السلام)آن‌را مى‌نگاشت.[111]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 311
بيشتر اهل سنت در توجيه احاديثى كه بر تحريف به نقيصه دلالت دارند به نظريه «نسخ تلاوت» روى آورده‌اند. آنان (طبق اين نظريه)، مضامين اين احاديث را آياتى مى‌دانند كه ابتدا از ناحيه خدا نازل شده‌اند و سپس يا الفاظ آنها همراه با حكمشان منسوخ شده‌اند (نسخ تلاوت با حكم) يا در مواردى تنها تلاوتشان منسوخ شده؛ ولى حكم آنها باقى است (نسخ تلاوت بدون حكم). از ميان اهل سنت مى‌توان از ابن حزم[112]، زرقانى[113]، ابوشامه[114]، سيوطى[115] و ... نام‌برد.
با اين وصف گروهى از قدما و متأخران اهل سنت بر ناكارآمدى و ابطال اين نظريه رأى داده و گفته‌اند: اولا اين احاديث خبر واحدند و اثبات آيات قرآن يا نسخ* آنها با خبر واحد امكان‌پذير نيست.[116] ثانياً محتواى آيات مزعومه با آيات قرآن سنخيتى ندارند.[117] ثالثاً نسخ آيات قرآن تنها به عصر نزول وحى اختصاص دارد؛ ولى سبك و سياق برخى از اين اخبار بر نسخ بعد از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله)و انقطاع وحى دلالت مى‌كند[118]، افزون بر آن، اين روايات با ادله سلامت قرآن از تحريف در تعارض و ناگزير ساقط‌اند. (=> نسخ)

روايات تحريف نما درمنابع شيعى:

برخى[119] بر اين پندارند كه در منابع شيعى، كهن‌ترين منبعى كه از چالشى در زمينه تحريف‌ناپذيرى قرآن پرده برانداخته، كتاب سليم‌بن قيس از قرن اول هجرى‌است كه در ضمن سه حديث درباره مصحف امام على(عليه السلام)، گزارش داده است.[120] اين ادعا افزون بر مبتنى‌بودن بر اثبات انتساب كتاب حاضر به سليم‌بن‌قيس[121] مبتنى بر اثبات تفاوت جوهرى مصحف امام على با متن قرآن موجود است.
پس از كتاب سليم كهن‌ترين منبع در اين باره، كتاب التحريف والتبديل از محمدبن حسن صيرفى است. فضل‌بن شاذان (م.‌206‌ق.) متكلّم مشهور شيعى تنها متعرض احاديث تحريف‌نما در كتابهاى اهل‌سنت شده و در مقام اعتراض، به شدت بر آنان خرده گرفته است.[122] در نيمه دوم قرن دوم بايد از كتابهاى القرائات[123] از احمد بن محمد سيارى (م.‌268‌ق.)، كتاب التحريف احمد بن محمد بن خالد برقى[124] (م.‌276‌ق.) و كتاب
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 312
التنزيل من القرآن والتحريف على بن حسن بن فضال[125] (م.‌پايان قرن سوم) نام برد. برخى به استناد عنوان اين كتابها، از گرايش به تحريف در ميان مؤلفان آنها خبر مى‌دهند.[126]
صرف نظر از مباحث رجال‌شناسى درباره برخى از اين افراد (مانند سيارى كه به اتفاق تضعيف شده است[127] و خالد برقى كه از ضعفا روايت مى‌كند و بر مراسيل اعتماد دارد[128]) و استفاده خصوص تحريف قرآن از عناوين اين كتابها (كه لااقل درباره برخى مانند كتاب صيرفى و خالد برقى مشكوك است) و نيز اختلافى كه در گزارش عناوين شمارى از اين كتابها در مدارك و اسناد به چشم مى‌خورد (مانند كتاب برقى كه شيخ طوسى از آن با نام كتاب المعانى والتحريف[129] و ابن‌نديم با نام كتاب معانى الاحاديث والتحريف ياد مى‌كند[130])، بايد براى اثبات گرايش آنان به تحريف، ثابت شود مراد آنان از عنوان تحريف و تبديل، تحريف و تغيير در الفاظ قرآن است. هرچند هم‌اكنون غير از كتاب سيارى، كتابهاى ديگر مفقودند؛ ليكن با تأمل در مضامين روايات كتاب سيارى و نيز احاديث كتابهاى ديگر كه كم و بيش در لابه لاى منابع متأخرتر آمده، مى‌توان با قاطعيت گفت كه آنان عنوان تحريف را از متن احاديث برگرفته‌اند. معناى اصطلاحى تحريف قرآن در لسان روايات، در تحريف معنوى يعنى حمل آيات بر خلاف مراد خدا ظهور دارد و با تفسير به رأى مساوق است.
تفسير على‌بن ابراهيم قمى (م.0 31‌ق.) نيز در‌فهرست منابع تحريف قرآن آمده و نورى، على‌بن‌ابراهيم قمى را به استناد برخى روايات اين‌تفسير‌و‌عبارتى كه در مقدمه آن آمده در شمار تحريف‌گرايان برشمرده است.[131] بى‌گمان كتابى كه هم‌اكنون در دسترس ماست از على بن ابراهيم نيست، بلكه از على بن حاتم قزوينى است كه با عبارت «حدّثنى» از ابوالفضل‌العباس العلوى از على بن ابراهيم، روايت مى‌كند.[132] مؤلف اين تفسير كه شاگرد با واسطه على‌بن ابراهيم است دست كم از سه تفسيرى كه در اختيارش بوده (تفسير على بن ابراهيم، تفسير ابى‌الجارود[133] (زياد‌بن منذر) و تفسير فرات كوفى كه هم طبقه كلينى است) به انضمام ديدگاههاى خودش[134] اين مجموعه را تدوين كرده و چون بخشى از مطالب وى آراى على بن ابراهيم[135] يا با واسطه سند
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 313
اوست[136] به نام تفسير على بن ابراهيم قمى مشهور شده است[137]، بنابراين نمى‌توان على بن ابراهيم قمى را با استناد به اين تفسير در شمار تحريف‌گرايان قرار داد.
افرادى، كلينى(رحمه الله) را با استناد به برخى از عناوين بابهاى كتاب الكافى و پاره‌اى از احاديث در اين كتاب در زمره قائلان به تحريف قلمداد كرده‌اند[138]؛ ليكن اين ادعا اثبات‌پذير نيست، چون اولاً شيوه كلينى(رحمه الله) در كافى بر نقد و رد روايات نيست. ثانياً هرگز ذكر روايات در كتابى حديثى، بيانگر اعتقاد مؤلف آن به يكايك مضامين آن روايات نيست، هرچند مؤلف ملتزم به نقل احاديث معتبر باشد، چون اعتبار سند حديث، علت تامه براى اعتبار متن آن نيست، به ويژه اگر آن متن (و به طور خاص در خود آن كتاب) با متنى ديگر معارض باشد.
جالب اين است كه در هيچ‌يك از عناوين ابواب كتاب الكافى (كه حكايت از ديدگاه كلينى دارد)، بابى با عنوان «تحريف القرآن» يا چيزى نزديك به آن نمى‌يابيم. آنان كه خواسته‌اند از عناوين بابها چنين استفاده‌اى كنند تنها به عنوانِ: «إنّه لم‌يجمع القرآن كلّه‌إلاّ الأئمّة(عليهم السلام) و إنّهم يعلمون علمه كلّه = هيچ كسى جز ائمّه(عليهم السلام) قرآن را گرد نياورده و آنان تمام دانش قرآن را مى‌دانند»[139] تمسك كرده‌اند؛ ليكن اين عنوان ارتباطى با تحريف به معناى مورد بحث ندارد، زيرا احاديث اين باب درصدد بيان اين نكته‌اند كه تنزيل و تأويل، علوم ظاهرى و باطنى و تمام دانشهاى قرآن نزد ائمّه‌طاهرين است و كسى همانند آنان نيست و هيچ يك در مقام بيان تحريف قرآن نيست. [140] شاهدش اين است كه در اين عنوان، «جمع قرآن» را به تمام ائمه نسبت داده است و همه آنان در عصر نزول قرآن نبودند تا الفاظ قرآن را گرد آورند. شايد از همين روست كه دانشمندان شيعه همچون شيخ صدوق، سيد مرتضى و شيخ طوسى با آنكه كتاب الكافى نزد آنان بوده است[141]، از روايات و نيز عناوين ابواب آن، تحريف قرآن را استنتاج نكرده‌اند، افزون بر اين احاديثى كه كلينى در باب «فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية» آورده و شمارى از آنها مورد استناد محدث نورى و برخى سلفيان در تحريف قرار گرفته است[142]، با ضعف سند و عدم تماميت دلالت مواجه است، چنان كه علامه مجلسى از اين مجموعه تنها 5
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 314
حديث را صحيح مى‌شناسد[143] (شماره‌هاى 17، 72، 74، 80 و 83) و متن اين احاديث با مسئله تحريف به معناى مورد بحث بيگانه است.
پس از كلينى، بايد از على بن احمد كوفى (م.‌352‌ق.) نام برد. نجاشى ضمن آنكه او را غالى و بيشتر كتابهايش را فاسد مى‌داند از كتابى از وى با عنوان التبديل والتحريف ياد مى‌كند.[144] ظاهراً ابن‌شهر آشوب همين كتاب را با نام الرد‌على أهل التبديل و التحريف فيما وقع من أهل التأليف آورده است.[145] مراد على بن احمد كوفى از اين عنوان، همسان با عناوين مشابه ديگر در نگاشته‌هاى پيشينيان، تحريف معنوى است كه بحث آن گذشت.
آغاز دوره جديد در اين عرصه كه بايد آن را دوره «نقد و نظر» ناميد از شيخ صدوق (م.‌386‌ق.) آغاز مى‌شود. صدوق به تأويل و توجيه احاديث تحريف‌نما پرداخته، با صراحت ضمن گواهى خود و ساير اماميه بر سلامت قرآن از تحريف مى‌گويد: هركس بگويد كه ما اماميه قرآن را بيش از اين مقدار موجود مى‌دانيم دروغگوست.[146]
از اين موضع معلوم مى‌شود در آن زمان اسناد تحريف قرآن به شيعه مطرح بوده است.
شايد ابوالحسين عبدالرحيم بن محمد، مشهور به خياط معتزلى (م.‌ح.‌300‌ق.) نخستين كسى است كه نسبت تحريف به زياده را به شيعه داده است.[147]همزمان با وى ديگر متكلم معتزلى ابوعلى جبايى (م.‌303‌ق.) ـ بنا به نقل ابن‌طاووس ـ شيعه را معتقد به تحريف، تغيير و تبديل و نقصان در قرآن دانسته است.[148] ابوالحسن اشعرى (م.‌324‌ق.) نيز مى‌گويد: گروهى از اماميه تنها قائل به تحريف به نقيصه‌اند.[149]
باقلانى (م.‌403‌ق.) از يك سو نسبت تحريف به كاستى را به روافض محرز دانسته و از سوى ديگر گفته است: اكثر شيعه به استناد سخن معصوم، بر عدم كاستى و عدم فزونى در قرآن باور دارند.[150]
در ادامه اين‌گونه داوريهاى بى‌مبنا كه احتمالا متأثر از منازعات مذهبى نيز بوده است ابن‌حزم (م.‌456‌ق.) با اطلاع ناقص از ديدگاه مفسران شيعه مدعى شد كه تمام اماميه به جز على‌بن حسين بن موسى سيد مرتضى (م.‌438‌ق.) و دو همراه وى (ابويعلى الطوسى و ابوالقاسم الرازى) بر اين باور بوده‌اند كه در قرآن دگرگونى پديد آمده، در آن چيزهايى افزوده شده و از آن فراوان كاسته و تبديل شده است[151]، در حالى كه در منابع شيعى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 315
موجود تا زمان ابن‌حزم بر عدم تحريف قرآن‌كريم تصريح شده است.[152]
در عصر صفوى (906 ـ 1134‌ق.) كه تا حدودى فرصت براى جمع‌آورى و تدوين اخبار فراهم شد، روايات تحريف‌نما نيز در لابه‌لاى منابع حديثى[153]، تفسير مأثور[154] و شرح اخبار قرار گرفتند و شمار بسيار اندكى از اماميه مانند سيد نعمت اللّه جزايرى[155] (م.‌1112‌ق.) و فتونى[156] (م.‌1138‌ق.) با استناد به اين اخبار، به تحريف قرآن گرايش يافتند؛ ليكن اكثر قريب به اتفاق اماميه همچنان بر توجيه احاديث در اين زمينه پرداختند و بر تحريف‌ناپذيرى قرآن گواهى دادند.
تنها كتاب فصل الخطاب نورى (م.‌1320‌ق.) كه به همين منظور نگاشته شده چالشى ديگر در اين بستر تاريخى است. اين كتاب مشتمل بر 12 باب در تحريف قرآن است و در هر باب به رواياتى در اين زمينه استناد‌شده است. بخشى از اين روايات از منابع هر دو فريق است؛ مانند روايات تشابه امم و روايات درباره مصحف امام على(عليه السلام) و بخشى ويژه روايات اهل‌سنت است؛ مانند روايات درباره مصحف عبداللّه بن مسعود، مصحف ابى‌بن‌كعب، روايات درباره كيفيت جمع قرآن پس از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله)، جمع* قرآن به دست عثمان و احاديث متنوعى ديگر از منابع اهل‌سنت. بخشى از روايات اين كتاب نيز به ذكر روايات در كتب شيعه‌اختصاص دارد؛ مانند ذكر نام جانشينان پيامبر‌گرامى‌اسلام در كتابهاى پيشينيان؛ اخبارى كه‌به‌زعم محدث نورى به طور عام يا خاص در ظاهر بر تحريف دلالت دارند.[157]
محدث نورى به اعتراف خود در اين راهى كه پيموده تنهاست و ايشان در ديدگاه خود دچار تناقض‌گوييهاى فاحش‌است.[158]
از جمله لغزشهاى محدث نورى در اين كتاب اسناد تحريف قرآن به صاحبان كتابهاى حديثى و تفاسير روايى است[159]، حال آنكه شأن آنان، تنها جمع‌آورى احاديث است.
قرآن‌پژوهان پس از تأمل در روايات كتاب فصل‌الخطاب به اين نتيجه رسيده‌اند كه اولاً احاديث تكرارى در اين كتاب فراوان يافت مى‌شود؛ احاديث گاهى با سند و گاهى بدون سند نقل شده‌اند، بنابراين شمار واقعى اين احاديث به مراتب كمتر از آن است كه در نگاه نخست به چشم مى‌خورد.[160] ثانياً بيشتر احاديث اين كتاب از نظر سند ضعيف و مجعول‌اند و راويانشان در
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 316
دانش رجال ضعيف، متهم، و مجهول قلمداد شده‌اند؛ مانند احمد بن محمد سيّارى[161]، سهل‌بن زياد آدمى[162]، ابراهيم بن اسحاق نهاوندى[163]، حسين بن حمدان خصيبى (يا حصينى)[164]، محمد بن على ابوسمينه كوفى[165]، محمد بن سليمان ديلمى[166]، حسن‌بن على بن ابى‌حمزه.[167]
ثالثاً بسيارى از مصادر محدث نورى كه اين روايات را از آنها گرفته در عرف محققان جاى چون‌و‌چراى فراوان دارد. دلالت اين احاديث بر تحريف به معناى مورد بحث نيز، ناقص است.[168]
به هر روى در اين اخبار به جز چند مورد اندك كه داراى سند معتبرند در غالب موارد در سلسله سند آنها افرادى قرار دارند كه دانشمندان رجال آنها را ضعيف الحديث، فاسد‌المذهب، دروغگو، متهم در دين، غلوّ‌كننده و ... ناميده‌اند، افزون بر آن مراد از تحريف در بيشتر اين احاديث، تحريف معنوى و نقصان در تفسير و بيان آيات قرآن است كه با تحريف لفظى قرآن ارتباطى ندارد.[169] در صورتى هم كه نتوان تأويلى درست براى آنها يافت، ناگزير به دليل تعارض با ادله سلامت قرآن از تحريف ساقط خواهند بود.
به همين جهت اكثر مفسران شيعه به عدم تحريف قرآن باور دارند[170] و ديدگاه رايج در ميان دانشمندان شيعى بر عدم تحريف قرآن‌كريم است. جمعى از بزرگان شيعه كه به اين مطلب تصريح كرده‌اند عبارت‌اند از: ابوجعفر صدوق[171] (م.‌381‌ق.)، شريف رضى[172] (م.‌406‌ق.)، شيخ مفيد[173] (م.‌413‌ق.)، شريف مرتضى[174] (م.‌436‌ق.)، شيخ طوسى[175] (م.‌460‌ق.)، ابوالفتوح رازى[176] (م.‌554‌ق.)، طبرسى[177] (م.‌548‌ق.)، ابن‌ادريس حلى[178] (م.‌قرن‌ششم)، ابن‌شهر آشوب[179] (م.588‌ق.)، عبدالجليل قزوينى رازى[180] (م.‌پس از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 317
560‌ق.)، على‌بن طاوس[181] (م.‌664‌ق.)، سديد الدين رازى[182] (م.‌اوايل قرن هفتم)، محمدبن حسن شيبانى[183] (از دانشمندان قرن هفتم)، علامه حلى[184](م.‌726‌ق.)، فاضل‌مقداد سيورى[185] (م.‌826‌ق.)، بياضى عاملى[186] (م.‌877‌ق.)، كمال الدين كاشفى[187] (م.‌قرن نهم)، على‌بن عبدالعالى (محقق‌ثانى)[188](م.‌940‌ق.)، ملا فتح الله كاشانى[189] (م.‌988‌ق.)، محقق اردبيلى[190] (م.‌933‌ق.)، محمدبن على نقى شيبانى[191] (م.‌پيش‌از 994‌ق.)، ابوالمحاسن جرجانى[192](قرن دهم)، ابوفيض ناكورى[193] (م.‌1004‌ق.)، قاضى نورالله شوشترى[194] (م.‌1019‌ق.)، شيخ‌بهائى[195] (م.‌1030‌ق.)، صدرالمتألّهين[196] (م.‌1050‌ق.)، فاضل تونى[197] (م.‌1071 ق)، محمد محسن فيض كاشانى[198] (م.‌1090‌ق.)، شريف لاهيجى[199] (م.‌حدود‌1097‌ق.)، شيخ حرّ عاملى[200] (م.‌1104ق.)، محمدبن مرتضى كاشانى[201] (م.‌1115‌ق.)، محمدبن محمد رضا قمى مشهدى[202] (قرن دوازدهم)، شيخ جعفر كبير[203] (م.‌1225‌ق.). سيد محسن كاظمى[204](م.‌1228‌ق.)، سيد محسن طباطبايى[205] (م.‌1242‌ق.)، ابراهيم كلباسى[206] (م.‌1262‌ق.)، سيد حسين كوه كمرى[207] (م.‌1299‌ق.)، محقق تبريزى[208](م.‌1307‌ق.)، سيد‌محمد حسين شهرستانى[209] (م.‌1315‌ق.)، محمد حسن آشتيانى[210] (م.‌1319‌ق.)، سيد محمد جواد حسينى عاملى[211] (م.‌حدود 1366‌ق.)، محمد جواد بلاغى نجفى[212] (م.‌1352‌ق.)،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 318
محمد صادق موسوى خوانسارى[213] (قرن‌چهاردهم)، محمد حسين كاشف الغطاء[214] (م.‌1373‌ق.)، سيد محسن امين عاملى[215] (م.‌حدود 1379‌ق.)، محمد‌نهاوندى[216] (م.‌1371‌ق.)، مير جعفر علوى حسينى[217] (م.‌پس از 1379‌ق.)، سيد شرف الدين عاملى[218] (م.1381ق.)، عبدالحسين امينى[219] (م.1390ق.).
در قرن پانزدهم بررسيها درباره تحريف‌ناپذيرى قرآن ژرف‌تر و گسترده‌تر شد؛ از جمله مى‌توان از علامه‌طباطبايى[220] (م.‌1402‌ق.)، امام خمينى[221](م.‌1410‌ق.)، آية الله خويى[222] (م.‌1413‌ق.) ياد كرد و از جمله تأليفهاى مستقل در اين زمينه مى‌توان به: صيانة القرآن من التحريف محمد هادى معرفت، حقائق هامة حول القرآن الكريم سيد جعفر مرتضى عاملى التحقيق فى نفى التحريف سيد على ميلانى، نزاهت قرآن از تحريف، جوادى آملى، تدوين‌القرآن على كورانى اشاره كرد.

ادعاى تحريف از سوى برخى مستشرقان:

برخى از مستشرقان نيز مدعى تحريف قرآن‌اند؛ گرد آرپوئين (Gerd R Puin)آلمانى به احياى نسخه خطى از قرآنِ بر روى پوست آهو به دست آمده در سال 1972 ميلادى در مسجد اعظم صنعا پرداخته است و آن را نسخه خطى قرن هفتم يا هشتم ميلادى و قديمى‌ترين نسخه به دست آمده از قرآن معرفى مى‌كند. وى مى‌گويد: اين نسخه با دستخطى كه از حجاز نشئت گرفته، نگاشته شده است. بر اساس اين گزارش پوئين در اين تحقيق متوجه تفاوتهاى اندكى در متن، ترتيبات غير قراردادى سوره‌ها و همين طور روش منحصر به فرد در نگارش آن نسخه شده و نيز متوجه شده در برخى از قسمتهاى اين نسخه نوشته‌هاى ديگرى آمده است كه قدمت آن بيشتر است و آنها عمدتاً محو و زايل شده‌اند[223]؛ ليكن از اين يافته‌ها هرگز نمى‌توان تحريف قرآن موجود را نتيجه گرفت، بلكه بر عكس بر اساس همين نسخه مى‌توان بر اين نكته تأكيد ورزيد كه قرآن دستخوش تحريف نشده است، چون تفاوتهاى اندك در متن از سنخ قرائات‌اند كه مسلمانان هرگز آن را انكار نكرده‌اند و ترتيب سوره‌ها نيز بر اساس ديدگاه اكثر مسلمانان اجتهادى[224] و از مقوله تحريف قرآن بيرون است.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 319
روش نگارش آن نسخه نيز به مسئله خط و كيفيت آن پيوند دارد، افزون بر اين پوئين اشاره نمى‌كند آيا قسمتهايى كه محو و زايل شده‌اند از سنخ آيات‌اند يا شرح آيات يا اينكه اساساً اين نوشته‌ها بقاياى مطالبى‌اند كه بر روى آن پوست بوده و پس از آن، قرآن را بر روى آن نوشته‌اند، از اين رو با متن قرآن رابطه‌اى ندارند.
به هر حال غير از اين گزارش درون قرآنى همه ادله اين گروه از مستشرقان، برون قرآنى‌اند كه بخشى از آنها مستند به گزارشهاى تاريخى درباره جمع قرآن به دست زيدبن ثابت در عهد ابى‌بكر[225] و سپس در عهد عثمان و استنساخ قرآن از آن[226] و نيز تفاوت مصاحف صحابه با مصحف موجود[227]، ترديد در وحيانى بودن حروف مقطعه[228]، جواز قرائت به معنا و قرائتهاى شاذّ[229]اند و قسمت عمده كلام آنان نيز مستند به رواياتى است كه در ظاهر بر تحريف دلالت دارند[230] و بالأخره تشبث آنان به سوره‌هاى نورين و ولايت (براى نقد اين دو سوره => ادامه مقاله، سوره‌هاى ادعايى نورين و ولايت) است.[231]
«گلدزيهر» نيز احتمال داده كه تفاسير و زيادات شارحه عبارات قرآنى، بخشى از متن قرآن بوده‌اند كه از آن جدا شده‌اند[232] و برخى ديگر با برداشتى نادرست از برخى روايات، مدعى‌اند بخشى از قرآن موجود در حقيقت كلمات اضافه شده از سوى صحابه‌اند؛ براى نمونه گفته‌اند: جمله «واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهيمَ مُصَلًّى...»(بقره/2،125) كلام عمر بوده كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفته و پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز آن را بر قرآن افزوده و مواردى ديگر كه به عمر نسبت داده‌اند.[233] اين ديدگاه اخير صرفاً احتمالى است ناشى از عدم دقت در روايات موجود[234] كه با نصّ قرآن‌كريم همچون آيات 37 ـ 47 سوره مكى حاقّه در تضاد است، كه قرآن را نازل شده از سوى پروردگار دانسته، ضمن تهديد شديد، هر نوع دخل و تصرفى را در قرآن از ناحيه پيامبر(صلى الله عليه وآله)منتفى‌مى‌داند.

منشأ گرايش به تحريف قرآن:

بدون ترديد نمى‌توان با استناد به متن قرآن از تحريف در الفاظ آن دم زد، بنابراين ريشه هر نوع ترديد و شبهه درباره تحريف قرآن برون قرآنى و بر اساس ظواهر برخى روايات است. اين روايات كه داراى آسيبها و دشواريهايى هستند بايد به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 320
صورت جدى و بادقت بررسى شوند.

1. دشوارى در سرشت احاديث:

احتمال جعل، راه يافتن انديشه‌هاى غاليان و اسرائيليات، تقطيع، نقل به معنا و سهو راوى و علل ديگر با سرشت احاديث پيوند خورده است[235]، از اين رو نمى‌توان بدون تأمّل در تمام جوانب صدور و مضامين روايات به آنها استناد كرد، افزون بر آن طبيعت احاديث درباره الفاظ قرآن با اهميت فوق‌العاده‌اش اقتضا مى‌كند آنها در عين اصالت سند، فراوان (تواتر لفظى) و در دلالت شفاف و در مراد نص باشند و گرنه با خبر واحد، چگونگى قرائت الفاظ قرآن را نمى‌توان ثابت كرد[236]، چه رسد به اثبات تحريف در الفاظ قرآن، چون در اين صورت دست ما از قرآن و سنت هر دو كوتاه مى‌شود؛ در فرض تحريف، از يك سو با احتمال تغيير در مقصود خداوند، هدايت قرآن مخدوش شده، انسان را به مقصد نمى‌رساند و از سوى ديگر قرآن از ميزان بودن ساقط گشته، معيارى براى صحت و سقم روايات (كه حكايتگر سنت هستند) نمى‌ماند.
از ديدگاه شيعه، معصومان(عليهم السلام) كه مبيّن وحى[237]، عِدل قرآن و وارثان واقعى اين كتاب‌اند[238]، هرگز بر خلاف آيات قرآن از جمله آيه 9 حجر/15 كه سلامت قرآن را از تحريف تضمين كرده سخن نمى‌گويند، بنابراين احاديث آنان در اين زمينه يا تأويلى مناسب در محتوا دارد يا حكايت از سهو و خطاى راوى؛ يا نقل به معناست كه كار را دشوار ساخته است؛ براى نمونه محدث بحرانى در ذيل آيه «اِنَّ اللّهَ اصطَفى ءادَمَ ونوحـًا وءالَ اِبرهيمَ وءالَ عِمرنَ عَلَى العــلَمين»(آل عمران/3،33) رواياتى آورده است كه به صورت نص يا ظاهر، آل ابراهيم را به آل محمد تفسير كرده، آنان را برگزيده از ناحيه خدا مى‌دانند.[239] در اين ميان سه روايت به چشم مى‌خورد كه از تحريف قرآن حكايت دارند: دو روايت از تفسير العياشى، به‌صورت مرسل كه در يكى مى‌گويد: آل محمد در آيه بوده و آن را محو كرده‌اند[240] و در ديگرى مى‌گويد: آل عمران را به جاى آل محمد نهاده‌اند[241] و روايتى مرسل در تفسير منسوب به قمى كه در آن آمده است: آل محمد را از آيه انداخته‌اند.[242] اين سه حديث نقل به معناست و راوى كه پنداشته تفسير ائمه(عليهم السلام) از آل ابراهيم جزو متن آيه است آن را بدين گونه نقل كرده و‌گرنه اضطراب در متن اين سه حديث و تعارضشان با احاديث ديگر كافى است تا آنها را از اعتبار بيندازد.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 321

2. ساختار قرآن و شيوه تعاليم وحى:

عدم شناخت ساختار قرآن و شيوه بيان تعاليم آن، دشواريهايى را در فهم احاديث و ترديدهايى را در تحريف‌ناپذيرى قرآن به بار مى‌آورد؛ به طور نمونه هركس اندك آشنايى با بافت قرآن و شيوه بيان تعاليم آن داشته باشد محال است گمان برد تناسبى بين دو جمله از آيه شريفه «و اِن خِفتُم اَلاَّتُقسِطوا فِى‌اليَتـمى فَانكِحوا ما طابَ لَكُم مِنَ النِّساء ... =و اگر مى‌ترسيد درباره يتيمان عدالت نورزيد، پس با زنانى پاكيزه كه براى شماست ازدواج كنيد...» (نساء/4،3) نيست، با اين پندار كه جمله نخست درباره عدالت با يتيمان و جمله دوم درباره ازدواج با زنان پاكدامن است و اين دو جمله با يكديگر تناسب ندارند. تأمل در سياق آيه و مطالعه در سنتهاى جاهلى در غارت اموال دختران يتيم و ستم و جفا به آنان[243]، پيوند و تناسب بين اين دو جمله از آيه را به خوبى نشان مى‌دهد. شاهد اين تناسب آيه 127 از همين سوره است، با اين وصف، برخى اين امر نامعقول را پذيرفته، بر اين باورند كه ثلث الفاظ قرآن از بين اين دو جمله از آيه حذف شده است.[244] سپس براى تثبيت پندار خود به حديثى مرسل كه تنها در يك منبع آمده، تشبث جسته‌اند.[245]
نمونه‌اى ديگر، حديثى است كه با سندهاى گوناگون در منابع اهل سنت نقل شده و مى‌گويد: أُبىّ‌بن‌كعب در سوره بيّنه چنين قرائت مى‌كرد: «لو أنّ ابن آدم سألَ وادياً من مال فَاُعطيهِ لَسَأَلَ ثانياً فَاُعطيهِ فَسَأَلَ ثالثاً و لا يُملأ جَوفُ ابنِ آدم الاّ الترابُ وَ يتُوبُ اللّهُ على من تَابَ و ان ذات الدّينِ عِنْدَ الله الحنيفية لا اليَهُوديّة و لا النّصرانيّه = چون فرزند آدم سرزمينى پر از مال درخواست كند و به وى داده شود، سرزمين دوم را مى‌خواهد، پس چون به وى داده شود سومى را مى‌خواهد و شكم آدمى را جز خاك پر نمى‌كند و خدا هركه را توبه كند، توبه‌اش را مى‌پذيرد، اين است آيين پايدار نزد خدا بدون كژى نه آيين يهودى و نه نصرانى»[246] و احاديثى ديگر در اين زمينه كه برخى از اهل سنت آنها را آيات قرآن مى‌دانند كه پس از مدتى تلاوت آنها نسخ شده است.[247]نمونه‌هاى متعددى از اين دست را سيوطى در الاتقان گردآورده‌است.[248]
پريشانيهاى روشن در اين متن، انحطاط عبارات، بيگانگى آنها با بلاغت قرآن، و حتى وجود غلطهاى آشكار در آن[249]، اين عبارات را بيگانه از آيات قرآن معرفى مى‌كند. وحى پنداشتن اين موارد بيشتر بر اثر تعلّق خاطرِ ارزيابى نشده به اصحاب و ارباب كتب حديث‌است.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 322

3. سيره صحابه در نگارش شرح تفسيرى در متن مصحف:

مدارك و شواهد نشان مى‌دهد برخى از صحابه، تفسير آيات را در مصحفشان ثبت مى‌كردند، بدون آنكه متن آيات را با‌شرح و تفسير آن، خلط كنند.[250]و[251]، بنابراين اگر در برخى از روايات آمده است كه در مصحف ابن مسعود يا‌ابى‌بن كعب و ديگران، اضافه‌اى در آيه‌اى آمده[252] كه در مصحف موجود نيست، آن افزوده، شرح و تفسير آيه بوده است. به نظر مى‌رسد قول عمر‌بن خطاب كه در عصر خلافت خود به برخى از صحابه مى‌گويد: «جرّدوا القرآن»[253]ناظر به حذف افزوده‌هاى تفسيرى از قرآن باشد.

4. تعبيرهاى خاص:

اساسى‌ترين منشأ لغزش كسانى كه از احاديث تحريف نما تحريف لفظى قرآن را برداشت كرده‌اند، اين است كه از تعابيرى مانند «كنا‌نُقْرأ كذا = ما چنين اِقراء مى‌كرديم»، «تنزيله كذا = تنزيل آيه به اين صورت است»، «هكذا نَزَلَتِ الآية = آيه چنين نازل شده است»، «حَرَّفوا كتاب اللّه = كتاب خدا را تحريف كردند» تحريف لفظى آيات را استفاده كرده‌اند؛ اما اين برداشت با معانى اصطلاحى اين تعابير در روايات، تفاوت فراوانى دارد. با تحقيق در مصادر و منابع روايى معلوم مى‌شود كه در لسان صحابه و تابعين و نيز معصومان(عليهم السلام) سه تعبير نخست براى انتقال معارف قرآنْ رايج بوده است و تعبيرهاى «تفسير» يا «معنا»ى آيه كمتر به كار مى‌رفته است. اكنون به بررسى اين تعبيرها مى‌پردازيم:

الف. قرائت:

هرچند اين كلمه بيشتر درباره خواندن الفاظ قرآن به كار مى‌رود؛ ليكن در لسان احاديث به اين مورد اختصاصى ندارد و براى خواندن تأويل و تفسير قرآن نيز به كار رفته است.[254] شيخ مفيد مى‌گويد: گاهى به تأويل قرآن، «قرآن» گفته مى‌شود و در اين مطلب بين مفسران خلافى نيست.[255]
«اِقراء» نيز كه مصدر ثلاثى مزيد از همان كلمه است و غالباً به معناى «آموختن قرائت» به كار رفته است[256] به آموختن الفاظ قرآن اختصاص ندارد. آن‌گونه كه سيد مرتضى عسكرى گزارش كرده، «اِقراء» در عصر نزول وحى تا اواسط عصر تابعين، تعليم تلاوت الفاظ قرآن همراه با تعليم معانى و معارف آن بوده است[257]، بنابراين اگر در برخى روايات آمده است كه در قرائت اهل‌بيت و ابن مسعود (م.‌33‌ق.) در آيه «اِنَّ‌اللّهَ اصطَفى ءادَمَ ونوحـًا وءالَ اِبرهيمَ و ءالَ‌عِمرنَ عَلَى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 323
العــلَمين» (آل عمران/3،33) «آل‌محمد» پس از كلمه «آل‌عمران» بوده است[258]، مراد از قرائت، تفسير و تأويل آل‌ابراهيم است كه به طور قطع تنها معصومان از آل محمد(عليهم السلام)خواهند بود كه شايسته گزينش از ناحيه خدا هستند. شاهد آن احاديثى ديگر است كه با صراحت آل ابراهيم را به اهل‌بيت پيامبر تفسير مى‌كند[259] و نيز روايتى ديگر درباره آيه‌67‌مائده/5 از ابن مسعود كه مى‌گويد: «يـاَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ ـ ان علياً مولى المؤمنين ـ و اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه...»هكذا كنّا نُقرء الآية على عَهْدِ رسول الله[260](صلى الله عليه وآله). مراد عبدالله بن مسعود اين است كه اين آيه شريفه را در مقام تعليم الفاظ و معانى قرآن چنين مى‌خوانديم تا قارى قرآن آنچه را كه در فهم درست آيه دخالت دارد بياموزد.

ب. تنزيل:

تنزيل از ماده «ن ـ ز ـ ل» به معناى فرود آوردن[261] و در اصطلاح روايات به همين معناى لغوى است كه شامل فرود آوردن وحى قرآنى و وحى غير قرآنى (=‌وحى تفسيرى) مى‌شود. اين واژه در اصطلاح روايات با توجه به شواهد و قراين، بيشتر براى فرود آوردن معنا و تفسير قرآن به كار رفته است.[262]

ج. تحريف:

واژه تحريف در بيشتر احاديث ـ كه شمار آنها حدود 20 روايت است ـ يا به معناى تغيير‌در‌قرائت آيات يا به معناى تحريف در معناى آيات و‌مساوى با تفسير به رأى است.[263] بديهى است اين دو معنا با تحريف به معناى كاستن و افزودن الفاظ‌قرآن ـ كه مورد بحث است ـ ارتباطى نداشته، خللى به سلامت قرآن از تحريف وارد‌نمى‌كند؛ براى‌نمونه، امام‌حسين(عليه السلام) در روز عاشورا سپاه يزيد‌را‌تحريف‌كنندگان كتاب خدا معرفى مى‌كند. امام‌صادق(عليه السلام) نيز عرب زبانان را تحريف كنندگان سخن خداوند مى‌شناساند (اصحاب العربية يحرفون الكلم عن‌مواضعه)[264]. در اين حديث مقصود از تحريف، تغيير در اداى كلمات و چگونگى قرائت آنهاست كه اساساً بر پايه اجتهاد شخصى بوده است.
حديث امام باقر(عليه السلام) كه مى‌فرمايد: «...‌و كان من نبذهم الكتاب أنّهم أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده... =از جمله بى‌اعتنايى آنان به كتاب خدا اين بود كه آنان چيزى از الفاظ قرآن كم و زياد نكردند؛ اما حدود و معارف آن را تحريف كردند‌...» نيز همين معنا را تأييد مى‌كند.[265] سخن ليث‌بن مظفر كه تحريف در قرآن را به تغيير در معناى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 324
كلمه تفسير كرده است نيز اين معنا را تأييد مى‌كند.[266]
غير از اخبار ياد شده احاديثى ديگر در منابع شيعى آمده كه ظاهر آنها از اسقاط برخى از كلمات يا جمله‌هايى از آيات وحى خبر مى‌دهد، اين اخبار را مى‌توان در چند قسم بررسى كرد:
الف. اخبارى كه با صراحت نشان مى‌دهند عبارت حذف شده، شرح و تفسير آيه است؛ مانند اين حديث از كلينى كه قرائت امام على(عليه السلام)از آيه 205 بقره/2 را چنين گزارش مى‌دهد: «و اِذا تَوَلّى سَعى فِى الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها و‌يُهلِكَ الحَرثَ والنَّسل»بظلمه و سوء سريرته».[267] امام در مقام تفسير آيه، ستمگرى و نهاد زشت مفسدان را علت پايمال كردن كِشت و نسل، مى‌شناساند.
ب. احاديثى كه درصدد بيان كامل‌ترين مصداق در تفسير آيه‌اند؛ مانند روايتى كه كلينى با سند مقطوع از امام‌صادق(عليه السلام) نقل كرده كه حضرت در پاسخ مردى كه آيه 105 توبه را نزد ايشان قرائت كرد: «و قُلِ اعمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُم و رَسولُهُ والمُؤمِنون...»(توبه/9،105) فرمود: آيه چنين نيست (فقال: ليس هكذا هي)، بلكه چنين است: «والمأمونون، فنحن المأمونون»[268]؛ يعنى به جاى «المؤمنون»، «المأمونون» است و آن ما هستيم ... . مقصود روايت اين است كه عموم مؤمنان از اين آيه مدنظر نيستند، بلكه مراد تنها مؤمنان كاملى هستند كه در مقام أمن جاى گرفته‌اند و آنان جز معصومان كسى ديگر نيست.[269]
ج. حديثى كه در مقام بيان كميّت آيات قرآن است؛ مانند روايتى كه كلينى نقل كرده و در آن به امام‌صادق(عليه السلام) نسبت داده شده كه فرموده‌اند: قرآن داراى 17000 آيه است.[270]
درباره اين روايت بايد توجه داشت كه اوّلا در برخى از نسخه‌هاى معتبر كافى اين حديث با عدد 7000 ثبت شده كه عددى تقريبى است و با تعداد آيات قرآن انطباق دارد.[271] ثانياً مقدار زايد بر آيات موجود قرآن، بنا به قراين و شواهد‌بر وحى غير‌قرآنى حمل مى‌شود.[272] اگر اين پاسخها را كافى ندانيم هرگز نمى‌توان به مفاد اين حديث ملتزم شد، چون هرگز در احاديث شيعى روايتى يافت نمى‌شود كه از حذف يا افزايش يك آيه كامل يا آياتى از قرآن خبر دهد. اساساً روايات شيعى سخن از حذف يا تغيير كلمه يا كلماتى در ضمن آيه‌اى از آيات دارند كه قابل حمل بر معناى تفسيرى و شرح آيه است.
د. احاديثى كه از وجود نام ائمه در قرآن خبر مى‌دهند؛ مانند حديثى به اين مضمون: ولايت على‌بن‌ابى طالب در همه كتابهاى انبيا نوشته شده و خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد جز
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 325
آنكه [به اقتضاى رسالتش [از نبوت محمد و جانشينى وى خبر داد.[273] مضمون اين حديث در منابع اهل سنت نيز نقل شده است. ابن‌مسعود مى‌گويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: اى‌عبداللّه! فرشته وحى نزد من آمد و [اين آيه را ]گفت: اى محمد(صلى الله عليه وآله)! درباره پيامبرانى كه پيش از تو فرستاديم بپرس (زخرف/43، 45) براى چه چيز به رسالت مبعوث شدند؟ من از راز بعثت آنان پرسيدم. گفت: براى [اعلان [ولايت تو ]اى رسول خدا[ و ولايت على بن ابى طالب.[274] حديث ديگر در اين زمينه از امام صادق(عليه السلام)بدين شرح است: اگر قرآن همان طور كه نازل شده خوانده شود، ما را با نام در آن مى‌يافتى.[275] مضمون اين حديث از امام باقر(عليه السلام)نيز نقل شده است. [276] اين روايات نمى‌گويند اگر قرآن تحريف نشده بود نام ما را در آن مى‌يافتيد يا نام ما در قرآن بوده ليكن با تحريف، اسقاط شده است.
توجه به مفاهيم «تنزيل»، «اِقراء»، و شأن نزول آيات، جرى و تطبيق و مصداق كامل آيات به روشنى مى‌رساند مراد از اين احاديث بيان نشانه‌هاى ويژه و صفات روشن اهل‌بيت در قرآن و احياناً كتابهاى گذشتگان است و اگر تصريحى از نام آنان بوده از باب تفسيرى است كه انبياى پيشين براى امتهايشان داشته‌اند و اكنون در قرآن نيز صفات آنان به گونه‌اى آمده است كه هر قرآن‌شناس به دور از هوا و هوس، ولايت اهل‌بيت و فضايل و مناقب آنان را مى‌يابد، بدون آنكه بر تحريف قرآن دلالتى داشته باشد.[277] روايات فريقين در اين زمينه مشتمل بر شأن نزول و تأويل بسيارى از آيات درباره عترت رسول‌اكرم(صلى الله عليه وآله)به ويژه اميرمؤمنان على(عليه السلام)است.[278] شاهد بر اين معنا، احاديثى است كه تصريح مى‌كند نام ائمه اطهار به صورت مشخص در قرآن به كار نرفته است[279]، بلكه به اوصاف آنان اشاره شده است و اينكه اميرمؤمنان(عليه السلام) و ائمه(عليهم السلام) و اصحابشان در اثبات امامتشان به احاديث نبوى استدلال مى‌كردند بهترين گواه بر عدم تصريح به نام آنها در قرآن است.[280]
حاصل آنكه، احاديث ياد شده بر فرض صدور آنها از معصوم(عليه السلام)، از جنس بيان مصداق كامل، شأن نزول آيه، قرائت خاص، وحى غير قرآنى به صورت تنزيل و تأويل و... است.

ادلّه سلامت قرآن از تحريف:

مفسران اسلامى براى رد هرگونه احتمال تحريفى در آيات و سوره‌هاى قرآن‌كريم دليلهايى ذكر كرده‌اند كه به برخى از آنها اشاره مى‌شود:
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 326

1. آيات قرآن

الف. آيه حفظ:

«اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ و اِنّا لَهُ لَحـفِظون». (حجر/15، 9) خداوند در اين آيه ابتدا با دو بار تأكيد (اِنّ‌+ نحن) از يك سو دخالت مبدأ ديگرى را در نزول قرآن نفى و انتساب آن را صرفاً به خدا مى‌شناساند. از سوى ديگر بر عظمت قرآن و سلامت آن از هر نوع دستبردى در حين نزول تأكيد مىورزد.
جمله دوم آيه شريفه نيز با دو تأكيد (اِنّ + لَـ) از نگهبانى و حفظ قطعى قرآن از هر نوع تحريف پس از نزول آن سخن مى‌گويد.

ب. آيه نفى باطل:

«...‌وَ اِنَّه لَكِتـبٌ عَزيز * لايَأتيهِ البـطِـلُ مِن بَينِ يَدَيهِ ولا مِن خَلفِهِ تَنزيلٌ مِن حَكيم حَميد».(فصّلت/41، 41 ـ 42) مقصود از «كتاب» در اين آيه، قرآن مجيد است. ارجاع سه وصف «عَزيز: رسوخ‌ناپذير»، «لايَأتيهِ البـطِـلُ:باطل به آن راه نمى‌يابد» و «تَنزيلٌ مِن حَكيم حَميد:نازل شده از سوى خداوند حكيم ستوده» هريك به طور مستقل بر عدم تحريف قرآن دلالت مى‌كند، چون واژه «عزيز»به معناى شكست‌ناپذير و غير قابل نفوذ[281] و تحريف نوعى شكست و موجب نفوذپذيرى قرآن است. واژه «باطل» نيز به معناى نقيض حق، چيزى را گويند كه ثبات ندارد و تباهى و فساد مى‌پذيرد[282] و قرآن با نفى باطل هر نوع تغيير و تبديلى را درباره خود نفى مى‌كند، زيرا با توجه به اعجاز قرآن هرگونه تغيير و تبديل، به محتوا، نظم و هماهنگى قرآن آسيب مى‌رساند و مصداق تباه‌شونده و فسادپذير مى‌گردد، در حالى كه اين آيه با تعبير «مِن بَينِ يَدَيهِ ولا مِن خَلفِه»به طور كلى در زمان گذشته و آينده و از هر جهت چنين امرى را منتفى دانسته است.
جمله پايانى اين آيه يادآور اين نكته است كه چون قرآن فرود آمده از سوى خداوند حكيم و ستوده است، قابل تحريف و تغيير نيست. آرى خداوندى كه كارهايش هدفدار و بدون نقص و خود برخوردار از همه كمالهاست، كتابش بطلان‌ناپذير است، بنابراين اگر قرآن، تحريف شده باشد نقض غرض و ناسازگار با وصف حكيم بودن خدا خواهد بود. مقايسه بين تعابير اين دو آيه روشن مى‌كند كه صيانت قرآن از هر نوع تغيير و تحريفى هم از درون به لحاظ عزيز بودن و نفوذناپذيرى و هم از برون به دليل نگهبانى خداوند، تضمين شده‌است.

ج. آيات نفى ريب و...:

آيات 30 فرقان/25؛ 2 سجده/32 و 2 بقره/2 نيز از ديگر آياتى است كه مفسران اسلامى با استناد به آنها هرگونه احتمال تحريف قرآن را انكار و رد كرده‌اند.[283]
اين ادعا نيز كه وعده حفظ قرآن تنها در قلب حضرت رسول‌اكرم(صلى الله عليه وآله) امكان دارد[284] يا حفظ يك
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 327
نسخه از قرآن نزد معصوم براى تحقق وعده خدا كافى است[285] بى‌مبناست، چون قرآن به اقتضاى هدف از نزول آن بايد در ميان مردم محفوظ بماند تا زمينه هدايت آنان فراهم آيد و اين هدف با قرآنِ تحريف شده در ميان مردم با حفظ نسخه مصون از تحريف نزد معصوم تأمين نمى‌شود و اگر قرآنِ تحريف شده باز بر سِمَت هدايتگريش باقى است، نيازى به وعده خدا بر حفظ قرآن در قلب حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)هم نبود.

2. احاديث

الف. احاديث بيانگر ويژگيهاى قرآن:

در خطبه فدكيه حضرت زهراى مرضيه(عليها السلام) كه بخش قابل توجهى از آن به ويژگيهاى قرآن اختصاص يافته[286] و نيز در خطبه‌ها و نامه‌هاى اميرمؤمنان، امام على(عليه السلام)(در‌فاصله سالهاى 35 تا 41 هجرى)، قرآن به گونه‌اى معرفى شده، كه امكان دستبرد در آن را منتفى مى‌سازد.[287] از جمله اين اوصاف جايگاهى است كه امام‌على(عليه السلام)براى قرآن در رفع نزاعها (به‌طور مطلق) مى‌شناسد و به مالك اشتر مى‌نويسد: رد نزاع به خدا در آيه 59 نساء/4 استناد به آيات محكم از كتاب اوست...‌‌.[288]
بخشهايى از دعاهاى صحيفه سجّاديه نيز كه در مقام اوصاف و ويژگيهاى قرآن‌اند، بر سلامت اين كتاب گواهى مى‌دهند[289]، افزون بر اين، دانشمندان به احاديثى گوناگون براى اثبات سلامت قرآن از تحريف، استدلال كرده‌اند.[290]

ب. احاديث عرض بر كتاب:

روايات عرض اخبار بر كتاب‌اللّه‌اند[291] كه بر تواتر معنوى آنها تصريح شده‌است[292] نيرومندترين دليل حديثى بر تحريف‌ناپذيرى قرآن‌اند كه مدلول مطابقى آنها ميزان بودن مطلق قرآن و حاكميت آن بر اخبار (اعم از متعارض و غير متعارض) و آراء و مدلول التزامى آنها سلامت قرآن از هر نوع تغيير و تحريف است، چون با وجود تحريف، مقياس بودن قرآن دچار ترديد شده، از كار مى‌افتد. مسلماً مراد از عرضه بر كتاب خدا جز عرضه بر متن موجود نيست. اين اخبار ريشه نبوى دارند.[293]
محدث نورى نيز با اذعان به اينكه اخبار عرض بر كتاب متواترند و با فرض تحريف قرآن، عرض اخبار بر آن وجهى نخواهد داشت، مى‌گويد: اين اخبار با ميزان بودن قرآن منافاتى ندارد، چون از اين اخبار آنچه كه از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) است، منافاتى با تغيير قرآن پس از ايشان ندارد و آنچه كه از ائمه اطهار(عليهم السلام)است قرينه مى‌شود بر اينكه آنچه از قرآن ساقط شده به ميزان بودن قرآن
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 328
زيانى نمى‌رساند و قرآن در عين اينكه تحريف شده، مانعى از عرض اخبار بر آن نيست، افزون بر آن، اين معيار تنها براى آيات‌الاحكام است.[294]
مناقشات محدث نورى باطل است، زيرا اوّلاً احاديث رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به طور مطلق قرآن را معيار قرار داده است. ثانياً اخبار عرض تنها درباره آيات‌الاحكام، صادر نشده است، بلكه معصومان در مقام بيان ضابطه‌اى كلى آنها را ارائه كرده‌اند و تعابيرشان نيز اطلاق دارد.

ج. حديث ثقلين:

از جمله احاديث كارآمد در ردّ تحريف قرآن، حديث متواتر ثقلين است كه از دو جهت به آن استدلال شده است: نخست آنكه در اين حديث بر لزوم تمسك به قرآن در همه زمانها تصريح و تأكيد شده و باور به تحريف عملا اين تمسك را منتفى مى‌سازد. ديگر آنكه باور به تحريف حجيت و اعتبار ظواهر قرآن و مآلا تمسك بدان را نفى مى‌كند، چون فرض افتادگى يا تبديل بخشهايى از يك متن، بى‌گمان فهم استوار آن متن و در نتيجه احتجاج بدان را ناممكن مى‌سازد، زيرا چه‌بسا آن بخشِ افتاده يا تبديل شده، قرينه فهم بخشهاى موجود بوده باشد.[295]

د. احاديث فقهى:

احاديث ناظر به احكام فقهى نيز مى‌تواند مؤيّد باشد؛ از جمله روايات لزوم قرائت سوره كامل پس از حمد در نماز[296] كه فقها بر اساس آنها خواندن آن را پس از حمد واجب دانسته و آن را اجماع فقيهان اهل‌بيت مى‌دانند. حال با پذيرش تحريف، امتثال اين حكم ناممكن مى‌شود، زيرا چنان كه اصوليان گفته‌اند، لازمه «اشتغال‌يقينى»، «برائت يقينى» است و مكلّف بايد براى امتثال حكم، يك سوره قرائت كند؛ ولى با احتمال تحريف با قرائت هيچ سوره‌اى يقين به امتثال حاصل نخواهد شد، زيرا با پذيرش تحريف، همه سوره‌ها محتمل‌التحريف‌اند. اين استدلال در همه احكام شرعى كه در آنها بر قرائت سوره كامل يا آيه كامل تصريح كرده‌اند جارى است.[297]

هـ. احاديث فضل و ثواب تلاوت:

روايات فراوانى كه درباره فضايل و آثار مترتب بر قرائت قرآن، ثواب قرائت سوره‌هاى قرآن و جواز قرائت دو سوره در هر ركعت از نماز نافله و ثواب ختم قرآن و نيز نهى از ختم قرآن در يك شب و عدم جواز آن در كمتر از سه روز آمده است، مؤيّد سلامت قرآن از تحريف است[298]، زيرا با فرض تحريف، امتثال اين احكام دشوار، بلكه محال خواهد بود.

و. احاديث بيانگر سلامت از تحريف:

امام باقر(عليه السلام) در نامه‌اى به «سعد الخير» كه با سند صحيح نقل شده مى‌فرمايد:«...‌و كان من نبذهم الكتاب أن أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده...=از جمله بى‌اعتنايى آنان به قرآن اين است كه الفاظ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 329
آن را برپا داشتند [در آنها تحريف و تغييرى صورت ندادند[؛ ولى حدود و معارفش را تحريف كرده، ناديده انگاشتند».[299] امام صادق(عليه السلام)نيز مطابق نقل حسين بن عثمان مى‌فرمايد: «...‌ما بين الدفتين قرآن =آنچه بين دو جلد قرار دارد [بدون كم و زياد [قرآن است».[300] در نامه امام عسكرى(عليه السلام)به اهل اهواز نيز آمده است: «...‌جملگى امت اسلام بدون اختلاف بر اين باورند كه قرآن حق است و شكى در آن نيست. آنان در اين اتفاقِ نظر، راست انديش‌اند».[301] اين روايات، صريح يا دست كم ظاهر در سلامت قرآن از تحريف‌اند. روايات ديگرى نيز در‌اين باره يافت مى‌شوند كه هر نوع ترديدى را درباره تحريف قرآن، مى‌زدايند.[302]

3. شواهد تاريخى:

در اين دليل به عنايت ويژه مسلمانان در تمام ابعاد جمع آورى، حفظ، ضبط و نگارش قرآن و نيز انس بى‌پايان و قداستى كه اين كتاب از آغاز نزول در ژرفاى جانشان داشته، توجه شده است. بنا به گزارشهاى متعدد تاريخى، مسلمانان در برابر كوچك‌ترين تغيير در اين زمينه حساسيت داشته، از خود واكنش نشان مى‌دادند. اين شواهد هر نوع ترديدى را درباره تغيير قرآن، پايان مى‌دهند.
براى مثال عثمان بن عفان مى‌پنداشت كه «و» در ابتداى آيه «...‌والَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ...»(توبه/9،34) نيست؛ اما ابىّ بن كعب، به خليفه هشدار داد كه اگر «و» را بر جايش نگذارند، شمشير از نيام برمى‌كشد.[303] در موردى ديگر خليفه دوم بر اين پندار بود كه در قرائت آيه 100 توبه /9: «والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرينَ والاَنصارِ والَّذينَ اتَّبَعوهُم...»واژه «انصار» مرفوع و حرف «و» در ابتداى «الّذين»وجود ندارد. در اين صورت جايگاه شايسته انصار منوط به تبعيت آنان از مهاجران مى‌شد و مهاجران را در جايگاه و مرتبه‌اى برتر از انصار قرار مى‌داد. اين بار نيز ابىّ بن كعب و برخى ديگر از صحابه به عمر اعتراض و تأكيد كردند كه آيه آن چنان كه او قرائت مى‌كند نيست.[304]
عمر بر اين باور بود كه در قرآن آيه‌اى هست كه «حد رجم» را ذكر كرده است؛ اما از اينكه اين باور را اعلام كند و مردم او را به افزودن بر كتاب خدا متهم كنند، مى‌هراسيد.[305] از ابن‌زبير نيز نقل‌شده كه عثمان در پاسخ اين پرسش كه چرا آيه 240 سوره بقره را كه حكم آن نسخ شده از قرآن حذف نمى‌كند، گفت: هرگز چيزى از قرآن را تغيير نمى‌دهد و از جايش برنمى‌گيرد.[306]
عنايت خاص صحابه به قرآن، شاهدى استوار
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 330
بر عدم راهيابى خلل در جمع آورى و تدوين قرآن پس از رحلت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)است.[307] در بين اماميه نيز نخستين كسى كه به اين دليل توجه كرده شريف مرتضى (م.‌436‌ق.) است[308] و پس از وى مقبول ديگر مفسران قرار گرفت.[309]

4. دليل عقلى:

اين دليل مشتمل بر چند مقدمه، بدين شرح است. الف. خداوند حكيم قرآن را براى هدايت بشر فرستاد. ب. قرآن آخرين كتاب آسمانى و آورنده آن نيز، آخرين فرستاده خداست. ج.‌اگر اين كتاب تحريف شده باشد، مردم به بيراهه مى‌روند، بدون آنكه كتاب آسمانى ديگر يا پيامبرى ديگر راه را به آنان نشان دهد، بنابراين تقصيرى متوجه آنان نيست. د. اين گمراهى با ساحت پروردگار ناسازگار و با حكمت او در هدايت بشر مخالف است، بنابراين قرآن بايد از هر نوع تغيير و تحريفى مصون باشد.[310] اين دليل به گونه‌اى ديگر نيز تقرير شده است.[311]

سوره‌هاى ادعايى نورين و ولايت:

برخى ادعا كرده‌اند دو سوره با نامهاى «نُورَيْن» و «ولايت» در مجامع شيعى رواج دارند كه بنا به باور شيعه دست‌اندركاران تدوين مصحف عثمانى (قرآن موجود) آنها را به سبب اشتمال بر فضايل اميرمؤمنان، امام على(عليه السلام) از قرآن برانداختند.[312] برخى از سلفيان نيز با استناد به اين دو سوره از مصحفى پنهانى نزد شيعه خبر مى‌دهند.[313] اين ادعا در‌گزارشهاى خاورشناسان جايگاه ويژه‌اى دارد[314]؛ ولى بررسيهاى انجام شده نشان مى‌دهند كه هيچ اثرى از اين دو سوره در منابع شيعه و اهل سنت تا پيش از قرن يازدهم قمرى نيست. اين دو سوره در اين قرن در هندوستان قديم به دست عده‌اى ناشناخته‌جعل شده و سپس نشر و گسترش يافته‌اند. نخستين منبع سوره نورين كتاب دبستان مذاهب است[315] كه مؤلف اين كتاب آن را به طور شفاهى از قول عده‌اى ناشناخته شنيده است.[316]
برخى ادّعاى برانداختن سوره ولايت را از قرآن به ابن شهر آشوب در كتاب المثالب نسبت داده‌اند[317]؛ ولى هيچ اثرى از اين مطلب در كتاب ياد
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 331
شده نيست، افزون بر آنكه ابن شهرآشوب همانند سيد مرتضى طرفدار سلامت قرآن از تحريف است.[318]
بنا به ادعاى برخى خاورشناسان، در نسخه‌اى خطى از قرآن نگاشته قرن شانزدهم يا هفدهم ميلادى[319] كه گفته شده: در سال 1912 ميلادى در بانكيپور هند يافت شده[320]، سوره نورين آمده بوده است كه به احتمال زياد و با توجه به تاريخ كتابت اين نسخه، از كتاب دبستان مذاهب گرفته شده است. تنها مدرك اين دو سوره در منابع شيعى كتاب تذكرة‌الائمه از محمد باقر بن محمد تقى لاهيجى است كه در سلك صوفيان[321] بوده است. وى اين دو سوره را بدون آنكه از منبع و مدرك خود، سخنى به ميان آورده باشد، نقل كرده است[322] كه به احتمال زياد از همان نسخه قرآن مجهول گرفته است.

منابع

آراء المستشرقين، عمربن ابراهيم رضوان، رياض، دارطيبة، 1413‌ق؛ آلاءالرحمن، البلاغى (م.‌1352‌ق.)، تهران، بعثت، 1420‌ق؛ اتحاف فضلاء البشر، احمد بن محمد البنّا (م.‌1117‌ق.)، به كوشش شعبان محمد، بيروت، عالم الكتب، 1407‌ق؛ الاتقان، السيوطى (م.‌911‌ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407‌ق؛ الاحتجاج، الطبرسى (م.‌520‌ق.)، به كوشش بهادرى و هادى به، تهران، اسوه، 1416‌ق؛ اختيار معرفة الرجال (رجال كشّى) (م.‌330‌ق.)، الطوسى (م.‌460‌ق.)، به كوشش مصطفوى، دانشگاه مشهد، 1348‌ش؛ الاصفى، الفيض الكاشانى (م.‌1091‌ق.)، به كوشش الدراسات الاسلامية، قم، الاعلام الاسلامى، 1418‌ق؛ اصل الشيعة و اصولها، آل‌كاشف الغطاء (م.‌1373‌ق.)، به كوشش علاء آل‌جعفر، قم، مؤسسه امام على(عليه السلام)، 1415‌ق؛ الاصول الستة عشر، نخبة من الرواة، قم، دارالشبسترى، 1405‌ق؛ اصول مذهب الشيعه، ناصر القفارى، دارالرضا، 1418ق؛ اضواء على السنة المحمديّه، محمود ابوريّه (م.‌1385‌ق.)، قم، نشر البطحا؛ اظهار الحق، رحمة الله الهندى (م.‌1308‌ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1413ق؛ الاعتقادات، الصدوق (م.‌381‌ق.)، به كوشش عصام عبدالسيد، بيروت، دارالمفيد، 1414‌ق؛ اعيان الشيعه، سيد محسن الامين (م.‌1371‌ق.)، به كوشش حسن الامين، بيروت، دارالتعارف؛ الامالى، الصدوق (م.‌381‌ق.)، قم، البعثة، 1417‌ق؛ الانتصار والرد على ابن الراوندى الملحد، عبدالرحيم بن محمد خياط، به كوشش حجازى، قاهرة، الثقافة الدينية، 1988 م؛ انوار التنزيل، البيضاوى (م.‌791‌ق.)، بيروت، اعلمى، 1410‌ق؛ الانوار النعمانيه، سيد نعمة الله الجزائرى (م.‌1112‌ق.)، تبريز، شركت جاب؛ انوار الهدايه، الامام الخمينى(قدس سره)(م.‌1368‌ش.)، قم، نشر آثار الامام(قدس سره)، 1373‌ش؛ اوائل المقالات، المفيد (م.‌413‌ق.)، به كوشش الانصارى، بيروت، دارالمفيد، 1414‌ق؛ اهل‌بيت فى تفسير الثعلبى، عادل الكعبى، قم، دليل ما، 1381‌ش؛ الايضاح، الفضل بن شاذان (م.‌260‌ق.)، به كوشش الحسينى الارموى، دانشگاه تهران، 1363‌ش؛ بحارالانوار، المجلسى (م.‌1110‌ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403‌ق؛ بحرالفوائد فى شرح الفرائد، محمد حسن الاشتيانى، قم، مكتبة النجفى، 1404‌ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م.‌1107‌ق.)، قم، البعثة، 1415‌ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م.‌794‌ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 332
1415ق؛ البيان فى تفسير القرآن، الخويى (م.‌1413‌ق.)، انوارالهدى، 1401‌ق؛ تأويل مختلف الحديث، ابن قتيبه (م.‌376‌ق.)، به كوشش اسماعيل اسعردى، بيروت، دارالكتب العلميه؛ تأويل مشكل القرآن، ابن قتيبة (م.‌276‌ق.)، به كوشش سيد احمد صقر، قاهرة، دارالتراث، 1393‌ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، الذهبى (م.‌748‌ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دارالكتاب العربى، 1410‌ق؛ تاريخ الامم والملوك، الطبرى (م.‌310‌ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، 1403‌ق؛ تاريخ بغداد، الخطيب البغدادى (م.‌463‌ق.)، به كوشش عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417ق؛ تاريخ قرآن، محمد عزت دروزه، ترجمه: فشاركى، تهران، نشر انقلاب، 1410‌ق؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن‌عساكر (م.‌571‌ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1415‌ق؛ تاريخ المدينة المنوره، ابن شبّه النميرى (م.‌262‌ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دارالفكر، 1410‌ق؛ التبيان، الطوسى (م.‌460‌ق.)، به كوشش احمد حبيب‌العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تذكرة الائمه، محمد باقر اللاهيجى، تهران، 1392‌ق؛ تذكرة الحفّاظ، شمس الدين الذهبى (م.‌748‌ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تذكرة الفقهاء، العلامة الحلى (م.‌726‌ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام)لاحياء التراث، 1414‌ق؛ تسنيم، جوادى آملى، قم، اسراء، 1378‌ش؛ تفسير الجلالين، جلال‌الدين المحلى (م.‌864‌ق.)، جلال الدين السيوطى (م.‌911‌ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م.‌548‌ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1418‌ق؛ تفسير شريف لاهيجى، بهاءالدين شريف لاهيجى (م.‌1088ق.)، به كوشش حسينى ارموى، قم، نشردار، 1373‌ش؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م.‌1091‌ق.)، بيروت، اعلمى، 1402‌ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م.‌320‌ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م.‌774‌ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409‌ق؛ تفسير القمى، القمى (م.‌307‌ق.)، به كوشش الجزائرى، قم، دارالكتاب، 1404‌ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م.‌606‌ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413‌ق؛ تفسير كنزالدقايق، المشهدى، به كوشش درگاهى، تهران، وزارت ارشاد، 1411‌ق؛ تفسير منهج الصادقين، فتح الله كاشانى (م.‌988‌ق.)، به كوشش مرتضوى، غفارى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، 1385‌ق؛ تفسير موضوعى قرآن‌كريم، جوادى آملى، تهران، اسراء، 1373‌ش؛ تفسير و مفسران، معرفت، قم، التمهيد، 1373‌ش؛ تهذيب‌الاصول، تقريرات بحث امام خمينى(قدس سره)(م.‌1368‌ش.)، السبحانى، قم، دارالفكر، 1410ق؛ تهذيب الكمال، المزى (م.‌742‌ق.)، به كوشش بشار عواد، بيروت، الرسالة، 1415‌ق؛ تهذيب اللغه، الازهرى (م.‌370‌ق.) به كوشش احمد بردوئى، الدارالمصريه؛ جامع البيان، الطبرى (م.‌310‌ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415‌ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م.‌671‌ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405‌ق؛ الجرح والتعديل، ابن ابى حاتم الرازى (م.‌327‌ق.)، دكن، دائرة‌المعارف العثمانية، افست، بيروت، دارالفكر، 1372‌ق؛ جِلاء الاذهان (تفسير گازر)، حسين بن حسن جرجانى (م.‌722‌ق.)، به كوشش حسينى ارموى، تهران، 1377‌ش؛ حقايق التأويل، الشريف الرضى (م.‌406‌ق.)، با شرح كاشف الغطاء، بيروت، دارالمهاجر؛ الحكمة المتعاليه (الاسفار)، صدرالمتألهين (م.1050‌ق.)، بيروت، احياءالتراث العربى، 1987 م؛ حلية الاولياء، ابونعيم الاصفهانى (م.‌430‌ق.)، به كوشش مصطفى عبدالقادر، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418‌ق؛ الخطوط العريضه، محب الدين الخطيب، عمان، دار عمان، 1420‌ق؛ دائرة‌المعارف الاسلاميه، ترجمه: احمد شنتاوى و ديگران، بيروت، دار المعرفة، 1933 م؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة‌المعارف اسلامى، 1378‌ش؛ دبستان مذاهب، موبد كيخسرو اسفنديار، به كوشش رضا زاده، تهران، كتابخانه طهورى، 1362‌ش؛ الدرالمنثور، السيوطى (م.‌911‌ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1365‌ق؛ الذخيره، السيد المرتضى (م.‌436‌ق.)، به كوشش حسينى، قم، نشر اسلامى، 1411‌ق؛ الذريعة الى تصانيف الشيعه،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 333
آقابزرگ تهرانى (م.‌1389‌ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1403‌ق؛ رجال النجاشى، النجاشى (م.‌450‌ق.)، به كوشش زنجانى، قم، نشر اسلامى، 1418‌ق؛ رسائل الشريف المرتضى، السيد المرتضى (م.‌436‌ق.)، به كوشش حسينى و رجائى، قم، دارالقرآن، 1405‌ق؛ روح‌المعانى، الآلوسى (م.‌1270‌ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، 1417‌ق؛ روض‌الجنان، ابوالفتوح رازى (م.‌554‌ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375‌ش؛ زبدة الاصول، البهائى (م.‌1031‌ق.)، به كوشش فارس حسون، قم، مرصاد، 1423ق؛ سعدالسعود، ابن طاووس (م.‌664ق.)، به كوشش تبريزيان، قم، دليل، 1421‌ق؛ سلامة القرآن من التحريف، فتح الله نجارزادگان، مشعر، 1424‌ق؛ سنن الترمذى، الترمذى (م.‌279‌ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دارالفكر، 1402‌ق؛ السنن الكبرى، البيهقى (م.‌458‌ق.)، بيروت، دارالفكر، 1416‌ق؛ السنن النسائى، النسايى (م.‌303‌ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1418‌ق؛ سواطع الالهام، الناكورى (م.‌1004‌ق.)، به كوشش سيد مرتضى شيرازى، المحقق، 1417‌ق؛ شبهات حول القرآن و تفنيدها، غازى عناية، بيروت، مكتبة الهلال، 1996 م؛ شرح اصول الكافى، صدر المتألهين (م.‌1050‌ق.)، به كوشش خواجوى، تهران، مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1366‌ش؛ الشفاء بتعريف حقوق المصطفى(صلى الله عليه وآله)، قاضى عياض (م.‌544ق.)، بيروت، دارالفكر، 1409‌ق؛ شواهد التنزيل، الحاكم الحسكانى، (م.‌506‌ق.)، به كوشش محمودى، تهران، وزارت ارشاد، 1411‌ق؛ الشيعة والقرآن، احسان الهى ظهير، لاهور، ادارة ترجمان السنة، 1403‌ق؛ الشيعه وتحريف القرآن، محمد مال الله، به كوشش محمد احمد النجفى، 1409‌ق؛ صحيح ابن حبان، على بن بلبان الفارسى (م.‌739‌ق.)، به كوشش شعيب الارنوؤط، الرسالة، 1414‌ق؛ صحيح ابن خزيمه، ابن خزيمة (م.‌311‌ق.)، به كوشش محمد مصطفى، المكتب الاسلامى، 1412‌ق؛ صحيح البخارى، البخارى (م.‌256‌ق.)، بيروت، دارالفكر، 1401‌ق؛ صحيح مسلم با شرح سنوسى، مسلم (م.‌261‌ق.)، به كوشش محمد سالم، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415‌ق؛ صحيفه سجاديه، على بن الحسين(عليه السلام)(م.‌95‌ق.)، ترجمه: شيروانى، دارالفكر، 1379‌ش؛ الصراط المستقيم، زين‌الدين العاملى النباطى (م.‌877‌ق.)، به كوشش بهبودى، المكتبة المرتضوية، 1384‌ق؛ صيانة القرآن من التحريف، محمد هادى معرفت، قم، نشر اسلامى، 1413‌ق؛ ضياء التفاسير، محمد صادق الموسوى الخوانسارى، تهران؛ علوم القرآن عند المفسرين، مركز الثقافة والمعارف القرآنية، قم، الاعلام الاسلامى، 1416‌ق؛ عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، الصدوق (م.‌381‌ق.)، بيروت، اعلمى، 1404‌ق؛ فتح البارى، ابن حجر العسقلانى (م.‌852‌ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ فتح القدير، الشوكانى (م.‌1250‌ق.)، بيروت، دارالمعرفة؛ فرائد الاصول (رسائل)، الانصارى (م.‌1281‌ق.)، به كوشش گروهى از محققان، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1419‌ق؛ الفصل، ابن حزم الاندلسى (م.‌456‌ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ فصل الخطاب، ميرزا حسين النورى (م.‌1320‌ق.)، چاپ سنگى؛ الفصول المهمة فى تأليف الامه، سيد عبدالحسين شرف الدين (م.‌1376‌ق.) به كوشش عبدالجبار، تهران، فرهنگ و ارتباطات اسلامى، 1417‌ق؛ فضائل القرآن، ابن سلاّم الهروى (م.‌224‌ق.)، به كوشش مروان العطية و ديگران، دمشق، دار ابن كثير؛ الفهرست، الطوسى (م.‌460 ق)، به كوشش قيومى، نشر الفقاهة، 1417‌ق؛ فى ظلال القرآن، سيد قطب (م.‌1386‌ق.)، قاهرة، دارالشروق، 1400‌ق؛ القرآن الكريم و روايات المدرستين، العسكرى، بيروت، شركة التوحيد، 1417‌ق؛ الكافى، الكلينى (م.‌329‌ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1375‌ش؛ كتاب بلاغات النساء، احمد بن ابى طاهر طيفور (م.‌280 ق)، قم، الشريف الرضى؛ كتاب سليم بن قيس، الهلالى (م.‌76‌ق.)، به كوشش انصارى، قم، الهادى، 1420‌ق؛ كتاب نقض، عبدالجليل القزوينى الرازى، كوشش حسينى ارموى، چاپخانه سپهر، 1371‌ق؛ الكشاف، الزمخشرى (م.‌538‌ق.)، قم، بلاغت، 1415‌ق؛ كشف الحقايق، محمد كريم العلوى الحسينى، ترجمه: صادق نوبرى، تهران، موسوى، 1339‌ش؛ كشف الغطاء، كاشف الغطاء (م.‌1227‌ق.)، اصفهان، مهدوى؛ الكشف والبيان، الثعلبى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 334
(م.‌427‌ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1422‌ق؛ كنزالعرفان فى فقه القرآن، مقداد السيورى (م.‌826‌ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، مرتضوى، 1373‌ش؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م.‌975‌ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413‌ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م.‌711‌ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408‌ق؛ لسان الميزان، ابن حجر العسقلانى (م.‌852‌ق.)، بيروت، الاعلمى، 1390‌ق؛ مباحث فى علوم القرآن، صبحى الصالح، بيروت، دارالعلم للملايين، 1968‌ق؛ متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب (م.‌588‌ق.)، قم، بيدار، 1410‌ق؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن، الطبرسى (م.‌548‌ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، 1415‌ق؛ مجمع‌الزوائد، الهيثمى، (م.‌807‌ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408‌ق؛ مجمع الفائدة والبرهان، المحقق الاردبيلى (م.‌993‌ق.)، به كوشش مجتبى عراقى و ديگران، قم، انتشارات اسلامى، 1416‌ق؛ محاضرات الادباء، الراغب (م.‌425‌ق.)، به كوشش عمر الطباع، بيروت، دارالقلم، 1420‌ق؛ المحجة البيضاء، الفيض الكاشانى (م.‌1091‌ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى؛ المحرر الوجيز، ابن عطيه الاندلسى (م.‌546‌ق.)، به كوشش المجلس العلمى بفاس، 1411ق؛ المحلى بالآثار، ابن حزم الاندلسى (م.‌456‌ق.)، به كوشش احمد شاكر، بيروت، دارالفكر؛ مختصر نهج‌البيان، النقى الشيبانى (م.‌994‌ق.)، به كوشش درگاهى، دارالاسوه، 1376‌ش؛ مدارك التنزيل، النسفى (م.‌701‌ق.)، دارالفكر؛ مدخل التفسير، محمد فاضل اللنكرانى، تهران، مطبعة الحيدرى، 1396‌ق؛ مذاهب التفسير الاسلامى، اجنتس جوله تسهر، كوشش عبدالحليم النجار، قاهرة، مكتبة الخانجى، 1374‌ق؛ مرآة الانوار و مشكوة الاسرار (مقدمه تفسير البرهان)، ابوالحسن العاملى النباطى (م.‌قرن 12)، به كوشش گروهى از علما، بيروت، اعلمى، 1419‌ق؛ مرءاة العقول، المجلسى (م.‌1111ق.)، به كوشش رسولى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1363‌ش؛ المرشد الوجيز، عبدالرحمن بن اسماعيل ابى شامه (م.‌665‌ق.)، به كوشش طيار آلتى قولاج، بيروت، دار صادر، 1395‌ق؛ مسائل السرويه، المفيد (م.‌413‌ق.)، بيروت، دارالمفيد، 1414‌ق؛ مستدرك سفينة البحار، على نمازى شاهرودى (م.‌1405‌ق.)، به كوشش حسن نمازى، قم، نشر اسلامى، 1419‌ق؛ المستدرك على الصحيحين، الحاكم النيشابورى (م.‌405‌ق.)، به كوشش مصطفى عبدالقادر، بيروت، دارالكتب العلمية، 1411؛ مستدرك الوسائل، النورى (م.‌1320‌ق.)، بيروت، آل البيت(عليهم السلام)لاحياء التراث، بيروت، 1408‌ق؛ مسند ابى داود الطيالسى، سليمان بن داود (م.‌203‌ق.)، بيروت، دارالحديث؛ المصاحف، ابن ابى داوود السجستانى (م.‌275‌ق.)، به كوشش عبدالسبحان واعظ، دارالبشائر، 1423‌ق؛ المصنّف، عبدالرزاق الصنعانى (م.‌211‌ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمى؛ المصنّف، ابن ابى شيبه (م.‌235‌ق.)، به كوشش سعيد محمد، دارالفكر، 1409‌ق؛ معالم التنزيل، البغوى (م.‌510‌ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1414‌ق؛ معالم العلماء، ابن شهر آشوب (م.‌588‌ق.)، قم؛ معانى الاخبار، الصدوق (م.‌381‌ق.)، به كوشش غفارى، قم، انتشارات اسلامى، 1361ش؛ معجم الصحابه، عبدالباقى بن‌قانع (م.‌351ق.)، به كوشش صلاح بن‌سالم، مكتبة الغرباء الاثرية، 1418‌ق؛ المعجم الكبير، الطبرانى (م.‌360‌ق.)، به كوشش حمدى السلفى، دار احياء التراث العربى، 1405‌ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م.‌395‌ق.)، به كوشش محمد هارون، قم، دفتر تبليغات، 1404‌ق؛ المعجم الوسيط، ابراهيم انيس و ديگران، تهران، فرهنگ اسلامى، 1375‌ش؛ مفتاح الكرامه، سيد محمد جواد العاملى (م.‌1226‌ق.)، به كوشش مرواريد، بيروت، فقه الشيعه، 1418‌ق؛ مفردات، الراغب (م.‌425‌ق.)، به كوشش صفوان داوودى، دمشق، دارالقلم، 1412‌ق؛ مقدمتان فى علوم القرآن، آرتور جفرى، قاهرة، دارالصاوى، 1954 م؛ مناهل العرفان، الزرقانى، به كوشش احمد شمس الدين، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416‌ق؛ المنتخب من تفسير القرآن، ابن ادريس (م.‌598‌ق.)، به كوشش رجائى، قم، سيد الشهداء، 1409‌ق؛ المنقذ من التقليد، سديد الدين الحمصى الرازى (م.‌قرن 7)، قم، نشر اسلامى، 1416ق؛ من لا يحضره الفقيه، الصدوق (م.‌381ق.)، به كوشش
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 335
غفارى، قم، نشر اسلامى، 1404‌ق؛ مواهب عليّه (تفسير حسينى)، حسينى كاشفى (م.‌910‌ق.)، به كوشش جلالى، تهران، اقبال؛ موسوعة نضرة النعيم، صالح بن عبدالله، جدة، دارالوسيلة، 1420‌ق؛ الميزان، الطباطبايى (م.‌1402‌ق.)، بيروت، اعلمى، 1393‌ق؛ الناسخ والمنسوخ، النحّاس (م.‌338‌ق.)، به كوشش سليمان ابراهيم، بيروت، الرساله؛ نزاهت قرآن از تحريف، جوادى آملى، قم، اسراء، 1383‌ش؛ النسخ فى القرآن الكريم، مصطفى زيد، بيروت، دار الوفاء، 1408‌ق؛ النشر فى القراءات العشر، ابن الجزى (م.‌833‌ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418‌ق؛ نفحات الرحمن، محمد النهاوندى، چاپ سنگى؛ نكت الانتصار لنقل القرآن، الباقلانى (م.‌403‌ق.)، به كوشش محمد زغلول مصر، منشأة المعارف، 1971‌ق؛ نهج‌البلاغه، صبحى صالح، تهران، دارالاسوة، 1415‌ق؛ نهج البيان عن كشف معانى القرآن، محمد بن الحسن الشيبانى (م.‌قرن 7)، به كوشش درگاهى، قم، الهادى، 1377‌ق؛ الوافى، الفيض الكاشانى (م.‌1091‌ق.)، به كوشش ضياء الدين، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين(عليه السلام)، 1406‌ق؛ الوافية فى اصول الفقه، الفاضل التونى (م.‌1071‌ق.)، به كوشش الرضوى، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1412‌ق؛ وسائل‌الشيعه، الحر العاملى (م.‌1104‌ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام)لاحياءالتراث، 1412‌ق؛ الوسيط فى تفسير القرآن المجيد، الواحدى (م.‌468‌ق.)، به كوشش عادل احمد و ديگران، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق؛ الهدى الى دين المصطفى(صلى الله عليه وآله)، البلاغى (م.‌1352‌ق.)، بيروت، الاعلمى، 1405‌ق.
Encyclopaedia Of The Qura'n, Volume One ,A - d Jane Dammen Mc Auliffe , General Editor, Brill, Leiden - Boston - Koln , 2001.
Geschichte Des Quran's Theodor NoldeKe 1981 George Olms Verag Hildesheim New York.
فتح‌الله نجارزادگان



[1]. مقاييس‌اللغه، ج‌2، ص‌42، مفردات، ص‌228، «حرف».
[2]. مقاييس‌اللغه، ج2، ص43، لسان العرب، ج‌3، ص‌128 ـ 129، «حرف».
[3]. مفردات، ص‌228، «حرف».
[4]. نك: نهج البلاغه، خطبه‌هاى 17، 147.
[5]. نهج‌البلاغه، خطبه 17؛ الكافى، ج‌8، ص‌387.
[6]. نزاهت قرآن، ص‌18 ـ 19.
[7]. البيان، ص‌197 ـ 198.
[8]. ر. ك: المصاحف، ج‌1، ص‌253 ـ 292.
[9]. نك: البيان، ص‌199؛ نزاهت قرآن، ص‌17 ـ 21.
[10]. المصنف، ابن ابى شيبه، ج‌7، ص‌194؛ البيان، ص‌199 ـ 200؛ شبهات حول القرآن، ص‌41.
[11]. الموطاء، ج‌2، ص‌608.
[12]. الاتقان، ج‌1، ص‌142.
[13]. صحيح البخارى، ج‌8، ص‌26؛ صحيح مسلم، ج‌3، ص‌100؛ صحيح ابن خزيمه، ج‌1، ص‌280.
[14]. مسنداحمد، ج4، ص368؛ مسندابى‌داود، ص12؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج‌8، ص‌570.
[15]. السنن الكبرى، ج‌8، ص‌211؛ المصنف، صنعانى، ج‌2، ص‌91؛ ج‌3، ص‌365.
[16]. نك: سنن النسائى، ج‌4، ص‌271.
[17]. نك: جامع‌البيان، ج‌9، ص‌18؛ ج‌17، ص‌131؛ ج‌18، ص‌87‌.
[18]. نك: المعجم الكبير، ج‌1، ص‌293.
[19]. المستدرك، ج‌2، ص‌415، 531.
[20]. فضائل القرآن، ص‌195.
[21]. الناسخ و المنسوخ، ج‌1، ص‌434-436.
[22]. همان، ص‌438.
[23]. تأويل مشكل القرآن، ص‌23.
[24]. همان، ص‌50.
[25]. تأويل مشكل القرآن، ص‌43، 47.
[26]. نك: جامع‌البيان، ج‌9، ص‌18 ـ 19.
[27]. نك: اصول مذهب الشيعه، ج‌1، ص‌226 ـ 228؛ الشيعة و تحريف القرآن، ص‌57؛ الشيعة و القرآن، ص‌24 ـ 25.
[28]. نك: اتحاف فضلاء البشر، ج‌1، ص‌75 ـ 77.
[29]. تفسير قرطبى، ج‌1، ص‌81؛ تاريخ بغداد، ج‌1، ص‌296؛ المرشد الوجيز، ص‌187.
[30]. نك: تفسير قمى، ج‌1، ص‌22.
[31]. تفسير ثعلبى، ج‌5، ص‌331.
[32]. الفصل فى‌الملل، مج 3، ج‌4، ص‌182.
[33]. الوسيط، ج‌3، ص‌40.
[34]. تفسير بغوى، ج‌3، ص‌44.
[35]. الكشاف، ج‌2، ص‌572.
[36]. الشفا بتعريف حقوق المصطفى(صلى الله عليه وآله)، ج‌2، ص‌304 ـ 305.
[37]. المحرر الوجيز، ج‌10، ص‌112.
[38]. التفسير الكبير، ج‌19، ص‌160.
[39]. تفسير قرطبى، ج‌10، ص‌5.
[40]. تفسير نسفى، ج‌2، ص‌269.
[41]. تفسير ابن كثير، ج‌2، ص‌567.
[42]. تفسير بيضاوى، ج‌3، ص‌362.
[43]. النشر، ج‌1، ص‌12 ـ 14.
[44]. تفسير جلالين، ص‌265.
[45]. فتح القدير، ج‌3، ص‌122.
[46]. روح المعانى، ج‌1، ص‌45.
[47]. فى ظلال القرآن، ج‌4، ص‌2127 ـ 2129.
[48]. فضائل القرآن، ص‌161 ـ 162؛ نك: جامع البيان، ج‌6، ص‌34.
[49]. نك: الاتقان، ج‌1، ص‌165 ـ 169.
[50]. تاريخ المدينه، ج‌3، ص‌1013؛ محاضرات الادباء، ج‌2، ص‌449.
[51]. محاضرات الادباء، ج‌2، ص‌449.
[52]. نك: جامع‌البيان، ج6، ص36، تفسيرابن‌كثير، ج1،ص298، ج‌3، ص‌165؛ روح المعانى، ج‌6، ص‌293ـ294.
[53]. التفسير الكبير، ج‌11، ص‌106.
[54]. نك: الكشاف، ج‌1، ص‌590، 660؛ ج‌3، ص‌72؛ روح‌المعانى، ج‌1، ص‌54 ـ 55.
[55]. المصاحف، ص‌280؛ نيز نك: نكت الانتصار، ص‌399.
[56]. نك: آراء المستشرقين، ج‌1، ص‌430 ـ 431.
[57]. تهذيب الكمال، ج‌22، ص‌438-439.
[58]. الجرح والتعديل، ج‌6، ص‌81-82؛ لسان الميزان، ج‌3، ص‌230؛ تاريخ الاسلام، ج‌15، ص‌198-199.
[59]. البيان، ص‌219.
[60]. نك: القرآن و روايات المدرستين، ج‌2، ص‌693 ـ 697.
[61]. نك: الاتقان، ج1، ص‌152؛ الدرالمنثور، ج‌6، ص‌422.
[62]. البرهان فى علوم القرآن، ج‌1، ص‌249.
[63]. فضائل‌القرآن، ص‌190؛ الاتقان، ج‌2، ص‌52؛
The Collection of the Quran , P . 117 - 118.
[64]. صحيح مسلم، ج‌3، ص‌530؛ فضائل القرآن، ص‌192.
[65]. الدرالمنثور، ج‌4، ص‌121.
[66]. الدرالمنثور، ج‌4، ص‌120، المستدرك، ج‌2، ص‌331.
[67]. الاتقان، ج‌1، ص‌142.
[68]. نك: الدرالمنثور، ج5، ص‌180؛ فضائل القرآن، ص‌190 ـ 191؛ المستدرك، ج‌2، ص‌415.
[69]. مسند ابى داود، ج‌5، ص‌131 ـ 132.
[70]. نك: المستدرك، ج‌2، ص‌531؛ مجمع الزوائد، ج‌7، ص‌140.
[71]. سنن الترمذى، ج‌5، ص‌370.
[72]. محاضرات الادباء، ج‌2، ص‌448.
[73]. فضائل القرآن، ص‌189.
[74]. الموطأ، ج‌2، ص‌608؛ صحيح مسلم، ج‌3، ص‌100؛ مسند احمد، ج‌4، ص‌368.
[75]. الدرالمنثور، ج‌1، ص‌106.
[76]. صحيح البخارى، ج‌8، ص‌113؛ صحيح مسلم، ج‌6، ص‌162-163؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج‌8، ص‌570.
[77]. نك: فتح‌البارى، ج‌11، ص‌217؛ كنزالعمال، ج‌2، ص‌569، 594.
[78]. فضائل القرآن، ص‌162-190؛ الاتقان، ج‌1، ص‌52 ـ 55؛ روح المعانى، ج‌1، ص‌46.
[79]. نك: مقدمتان فى علوم القرآن، ص‌83؛ المحلى، ج‌10، ص‌14 ـ 16؛ الناسخ والمنسوخ، ج‌1، ص‌438.
[80]. فضائل‌القرآن، ص‌195.
[81]. الناسخ والمنسوخ، ج‌1، ص‌438؛ مقدمتان فى علوم القرآن، ص‌79.
[82]. مقدمتان فى علوم القرآن، ص‌85.
[83]. صحيح مسلم، ج3، ص100؛ صحيح‌ابن‌حبان، ج8، ص‌28.
[84]. تأويل مختلف الحديث، ص‌292؛ مقدمتان فى علوم القرآن، ص‌85 ـ 86.
[85]. روح المعانى، ج‌12، ص‌217؛ سلامة القرآن من التحريف، ص‌206.
[86]. الايضاح، ص‌229.
[87]. نك: سلامة القرآن من التحريف، ص‌226.
[88]. مجمع البيان، ج‌1، ص‌83-84.
[89]. سعد السعود، ص‌292.
[90]. تذكرة الفقهاء، ج‌3، ص‌263.
[91]. آلاء الرحمن، ج‌1، ص‌227 ـ 228؛ الهدى الى دين المصطفى(صلى الله عليه وآله)، ص‌123 ـ 124.
[92]. الميزان، ج‌12، ص‌117.
[93]. البيان، ص‌206-235.
[94]. القرآن و روايات المدرستين، ج‌2، ص‌40 ـ 67، 630 ـ 631.
[95]. صيانة القرآن، ص‌158 ـ 162.
[96]. نزاهت قرآن، ص‌142 ـ 154.
[97]. فصل الخطاب، ص‌141.
[98]. همان، ص‌147.
[99]. البيان، ص‌257.
[100]. ر. ك: مجمع البيان، ج‌1، ص‌84.
[101]. نك: آراء المستشرقين، ج‌1، ص‌465 ـ 480؛ شبهات حول القرآن، ص‌46.
[102]. البيان، ص‌257 ـ 258.
[103]. نك: فصل الخطاب، ص‌120، 124.
[104]. نك: مذاهب التفسير الاسلامى، ص‌296، سلامة القرآن من التحريف، ص‌412 ـ 420.
[105]. اوائل المقالات، ص‌93؛ الصافى، ج‌1، ص‌52؛ البيان، ص‌223.
[106]. فصل‌الخطاب، ص‌135، 144؛ مذاهب التفسير الاسلامى، ص‌20 ـ 31.
[107]. الاتقان، ج‌1، ص‌172؛ تأويل مشكل القرآن، ص‌43.
[108]. الاتقان، ج‌1، ص‌173.
[109]. تأويل مشكل القرآن، ص‌42‌ـ‌43، 49؛ الاتقان، ج‌1، ص‌173.
[110]. مذاهب التفسيرالاسلامى، ص301؛ الشيعة و تحريف القرآن، ص‌62 ـ 63.
[111]. الكافى، ج‌1، ص‌240.
[112]. المحلى، ج‌11، ص‌235.
[113]. مناهل العرفان، ج‌2، ص‌214-215.
[114]. المرشد الوجيز، ص‌42.
[115]. الاتقان، ج‌2، ص‌52.
[116]. مباحث فى علوم‌القرآن، ص‌265‌ـ‌266؛ النسخ فى‌القرآن، ج1، ص283؛ البرهان فى علوم‌القرآن، ج‌2، ص‌39 ـ 40.
[117]. مباحث فى علوم القرآن، ص‌265-266.
[118]. نك: الموطأ، ج‌2، ص‌605؛ فضائل القرآن، ص‌190 ـ 191؛ الاتقان، ج‌2، ص‌52 ـ 56؛ الناسخ والمنسوخ، ج‌1، ص‌443 ـ 446.
[119]. اصول مذهب‌الشيعه، ج1، ص233، 288؛ج3، ص1281.
[120]. كتاب سليم، ص‌147.
[121]. نك: كتاب سليم، ص‌147.
[122]. الايضاح، ص‌209 ـ 229.
[123]. رجال النجاشى، ص‌80.
[124]. همان، ص‌76.
[125]. رجال النجاشى، ص‌257 ـ 258.
[126]. فصل الخطاب، ص‌25-29.
[127]. الفهرست، ص‌51؛ رجال النجاشى، ص‌258.
[128]. الفهرست، ص‌62؛ رجال النجاشى، ص‌76.
[129]. الفهرست، ص‌63.
[130]. همان، ص‌277.
[131]. فصل الخطاب، ص‌25؛ الصافى، ج‌1، ص‌52.
[132]. تفسير قمى، ج‌1، ص‌55؛ تفسير و مفسران، ج‌2، ص‌184.
[133]. نك: تفسير قمى، ج‌1، ص‌129، 147؛ ج‌2، ص‌21، 26 و...‌.
[134]. نك: همان، ج‌1، ص‌367؛ ج‌2، ص‌303.
[135]. نك: همان، ج‌1، ص‌327؛ ج‌2، ص‌20، 101، 111 و...‌‌.
[136]. نك: تفسير قمى، ج‌1، ص‌55، 79، 89 و...؛ ج‌2، ص‌152، 253 ـ 256.
[137]. براى آگاهى بيشتر نك: دانشنامه جهان اسلام، ج‌7، ص‌700 ـ 703.
[138]. فصل الخطاب، ص‌25 ـ 26؛ اصول مذهب الشيعه، ج‌1، ص‌277 ـ 278؛ الشيعة و تحريف القرآن، ص‌62.
[139]. ر. ك: الكافى، ج‌1، ص‌228.
[140]. ر. ك: الكافى، ج‌1، ص‌228.
[141]. من لايحضره الفقيه، ج‌4، ص‌203، 223؛ رسائل الشريف المرتضى، ج‌1، ص‌210-211؛ الفهرست، ص‌61.
[142]. فصل‌الخطاب، ص25؛ اصول مذهب‌الشيعه، ج1، ص‌286؛ الشيعة و تحريف القرآن، ص‌62 ـ 63‌.
[143]. مرآة العقول، ج‌5، ص‌2 ـ 160.
[144]. رجال النجاشى، ص‌265.
[145]. معالم العلماء، ص‌99.
[146]. الاعتقادات، ص‌84؛ نيز نك: معانى‌الاخبار، ص‌133.
[147]. الانتصار، ص‌37 ـ 38، 166 ـ 231.
[148]. سعد السعود، ص‌291.
[149]. مقالات الاسلاميين، ج‌1، ص‌47.
[150]. نكت الانتصار، ص‌240 ـ 241.
[151]. الفِصَل، ج‌4، ص‌182.
[152]. معانى الاخبار، ص‌133؛ المسائل السرويه، ص‌78؛ التبيان، ج‌1، ص‌3.
[153]. نك: بحارالانوار، ج‌89، ص‌40 ـ 77، 114 ـ 116.
[154]. نك: البرهان، ج‌1، ص‌33، 51 ـ 53.
[155]. الانوارالنعمانيه، ج1، ص97 ـ 98، 277؛ ج‌2، ص‌358.
[156]. مرآة الانوار، ص‌83 ـ 85.
[157]. سلامة القرآن من التحريف، ص‌569 ـ 671‌.
[158]. همان، ص‌126 ـ 130.
[159]. فصل الخطاب، ص‌25-31.
[160]. نك: آلاء الرحمن، ج‌1، ص‌65؛ صيانة القرآن من التحريف، ص‌239 ـ 286.
[161]. رجال النجاشى، ص‌80؛ لسان الميزان، ج‌1، ص‌252.
[162]. نك: معجم رجال الحديث، ج‌9، ص‌354.
[163]. همان، ج‌1، ص‌186.
[164]. همان، ج‌6، ص‌244.
[165]. همان، ج‌17، ص‌320-321.
[166]. همان، ص‌136.
[167]. همان، ج‌6، ص‌17، القرآن و روايات المدرستين، ج‌3، ص‌131 ـ 136.
[168]. صيانة القرآن، ص‌214 ـ 237؛ البيان، ص‌229 ـ 235.
[169]. القرآن و روايات المدرستين، ج3، ص‌222 ـ 223، 847.
[170]. نك: بحرالفوايد، ج‌1، ص‌98 ـ 99.
[171]. الاعتقادات، ص 84؛ معانى الاخبار، ص 133.
[172]. حقائق‌التأويل، ص168؛ سلامة‌القرآن من‌التحريف،ص 135 ـ 136.
[173]. مسائل‌السرويه، ص‌83 ـ 84؛ اوائل المقالات، ص‌80-81.
[174]. الذخيره، ص‌361 ـ 364.
[175]. التبيان، ج‌1، ص‌3.
[176]. روض الجنان، ج‌11، ص‌311.
[177]. مجمع البيان، ج‌1، ص‌43؛ جوامع الجامع، ج‌1، ص‌698.
[178]. المنتخب فى تفسيرالقرآن، ج‌2، ص‌246.
[179]. متشابه القرآن و مختلفه، ج‌2، ص‌77.
[180]. كتاب نقض، ص‌291.
[181]. سعد السعود، ص‌291.
[182]. المنقذ، ص‌476 ـ 480.
[183]. نهج البيان، ج‌3، ص‌184.
[184]. نك: التحقيق فى نفى التحريف، ص‌21.
[185]. كنزالعرفان، ج‌1، ص‌5.
[186]. الصراط المستقيم، ج‌1، ص‌45.
[187]. مواهب عليه، ج‌2، ص‌335 ـ 336.
[188]. التحقيق فى نفى التحريف، ص‌21.
[189]. منهج الصادقين، ج‌5، ص‌154.
[190]. مجمع الفائده، ج‌2، ص‌217 ـ 218.
[191]. مختصر نهج البيان، ص‌262.
[192]. تفسير گازر، ج‌5، ص‌128.
[193]. سواطع الالهام، ج‌3، ص‌214.
[194]. آلاء الرحمن، ج‌1، ص‌64-65، اظهار الحق، ص‌355.
[195]. زبدة الاصول، ص‌86.
[196]. شرح اصول كافى، ج‌11، ص‌378؛ اسفار، ج‌7، ص‌22، 52؛ اظهار الحق، ص‌355.
[197]. الوافيه، ص‌148.
[198]. الاصفى، ج1، ص‌626؛ المحجة البيضاء، ج‌2، ص‌263.
[199]. تفسير شريف لاهيجى، ج‌2، ص‌658 ـ 659.
[200]. اظهار الحق، ص‌355، الفصول المهمه، ص‌244.
[201]. الصافى، ج‌1، ص‌51.
[202]. كنزالدقائق، ج‌7، ص‌104.
[203]. كشف الغطاء، ص‌299.
[204]. بحرالفوائد، ج1، ص99؛ التحقيق فى نفى‌التحريف، ص 25 ـ 26.
[205]. التحقيق فى نفى التحريف، ص‌26.
[206]. التحقيق فى نفى التحريف، ص‌26.
[207]. همان، ص‌27.
[208]. نك: صيانة القرآن، ص‌69.
[209]. التحقيق فى نفى التحريف، ص‌27.
[210]. بحرالفوائد، ج‌1، ص‌99.
[211]. مفتاح الكرامه، ج‌4، ص‌690-691.
[212]. آلاء الرحمن، ج‌1، ص‌65 ـ 67.
[213]. ضياء التفاسير، ج‌1، ص‌465.
[214]. اصل الشيعة و اصولها، ص‌254.
[215]. اعيان الشيعه، ج‌1، ص‌41.
[216]. نفحات الرحمان، ج‌1، ص‌14.
[217]. كشف الحقائق، ج‌2، ص‌80.
[218]. الفصول المهمه، ص‌241-246.
[219]. الغدير، ج‌3، ص‌101.
[220]. ر. ك: الميزان، ج‌12، ص‌104 ـ 133.
[221]. تهذيب الاصول، ج‌2، ص‌165؛ انوارالهدايه، ص‌242 ـ 247.
[222]. البيان، ص‌197-235.
[223]. The Qura'n as Text, ed , pp. 107 - 111.
[224]. نك: علوم القرآن عند المفسرين، ج‌1، ص‌433 ـ 460.
[225]. آراءالمستشرقين، ج‌1، ص‌461‌ـ‌463؛ دائرة‌المعارف الاسلاميه، ج‌11، ص‌1130.
[226]. آراءالمستشرقين، ج‌1، ص‌477.
[227]. تاريخ القرآن، ص‌259 ـ 278، مذاهب التفسير الاسلامى، ص‌20 ـ 31.
[228]. مذاهب التفسير الاسلامى، ص‌38.
[229]. شبهات حول القرآن، ص‌56 ـ 57؛ آراء المستشرقين، ج‌2، ص‌537 ـ 539.
[230]. نك: شبهات حول القرآن، ص‌46 ـ 47؛ مذاهب التفسير الاسلامى، ص‌306.
[231]. مذاهب التفسير الاسلامى، ص‌294 ـ 295.
[232]. همان، ص‌20 ـ 28.
[233]. آراء المستشرقين، ج2، ص642؛ قس‌الاتقان، ج‌1، ص‌74.
[234]. نك: الدرالمنثور، ج‌1، ص‌290.
[235]. نك: تسنيم، ج1، ص‌83 ـ 86؛ اضواء على السنة المحمديه، ص‌99 ـ 118.
[236]. المسائل السرويه، ص‌78.
[237]. الكافى، ج‌1، ص‌213 ـ 214.
[238]. صحيفه سجاديه، دعاى 42؛ الكافى، ج‌1، ص‌214.
[239]. البرهان، ج‌1، ص‌200، 612 ـ 613 نك: الدرالمنثور، ج‌2، ص‌173.
[240]. تفسير عياشى، ج‌1، ص‌169.
[241]. همان، ص‌168.
[242]. تفسير قمى، ج‌1، ص‌100.
[243]. نك: الميزان، ج‌4، ص‌166.
[244]. فصل الخطاب، ص‌248 نيز نك: مذاهب التفسير الاسلامى، ص‌311.
[245]. الاحتجاج، ج‌1، ص‌377 ـ 378.
[246]. المستدرك، ج‌2، ص‌531؛ الاتقان، ج‌2، ص‌53.
[247]. نك: المحلى، ج‌11، ص‌235؛ المرشد الوجيز، ص‌42.
[248]. الاتقان، ج‌2، ص‌46-47.
[249]. نك: آلاء الرحمن، ج‌1، ص‌54 ـ 60.
[250]. نك: البرهان فى علوم القرآن، ج‌1، ص‌235-238؛ النشر، ج‌1، ص‌22 ـ 23.
[251]. النشر، ج‌1، ص‌22.
[252]. نك: الدرالمنثور، ج‌2، ص‌340.
[253]. نك: تاريخ طبرى، ج‌4، ص‌273؛ تذكرة الحفاظ، ج‌1، ص‌7.
[254]. تفسير قرطبى، ج‌1، ص‌86.
[255]. اوائل المقالات، ص‌81.
[256]. المعجم الوسيط، ص‌722، «قرأ»
[257]. القرآن و روايات المدرستين، ج‌1، ص‌296.
[258]. مجمع‌البيان، ج2، ص278؛ شواهدالتنزيل، ج‌1، ص‌152؛ اهل البيت فى تفسير الثعلبى، ص‌46.
[259]. عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج‌2، ص‌199؛ الامالى، ص‌221 ـ 222.
[260]. الدرالمنثور، ج‌2، ص‌298؛ كشف الغمه، ج‌1، ص‌219.
[261]. المعجم الوسيط، ص‌915، «نزل».
[262]. سلامة القرآن من التحريف، ص‌59.
[263]. اختيار معرفة الرجال، ص‌4، البيان، ص‌226-229.
[264]. مستدرك الوسائل، ج‌4، ص‌280، مستدرك سفينة البحار، ج‌7، ص‌139.
[265]. الكافى، ج‌8، ص‌54.
[266]. تهذيب اللغه، ج‌5، ص‌14.
[267]. الكافى، ج‌8، ص‌289.
[268]. همان، ج‌1، ص‌424.
[269]. مرآة العقول، ج‌5، ص‌79.
[270]. الكافى، ج‌2، ص‌634.
[271]. الوافى، ج‌9، ص‌1780.
[272]. الاعتقادات، ص‌84-85.
[273]. الكافى، ج‌1، ص‌437.
[274]. شواهد التنزيل، ج‌2، ص‌222-223؛ تاريخ دمشق، ج‌2، ص‌97.
[275]. تفسير عياشى، ج‌1، ص‌13.
[276]. تفسير عياشى، ج‌1، ص‌13.
[277]. نك: مذاهب التفسير الاسلامى، ص‌312-336.
[278]. نك: تاريخ دمشق، ج‌2، ص‌428-431؛ المعجم الكبير، ج‌11، ص‌211؛ حلية الاولياء، ج‌1، ص‌103.
[279]. الكافى، ج‌1، ص‌286؛ البيان، ص‌231.
[280]. انوار الهدايه، ص‌243 ـ 247.
[281]. مفردات، ص‌563، «عزز».
[282]. همان، ص‌129، «بطل».
[283]. نك: سلامة القرآن من التحريف، ص‌25-26.
[284]. نك: فصل الخطاب، ص‌348.
[285]. فصل الخطاب، ص‌348.
[286]. بلاغات النساء، ص‌29 ـ 30؛ كشف الغمه، ج‌2، ص‌109 ـ 110.
[287]. نهج البلاغه، خطبه‌هاى 183، 198.
[288]. همان، نامه 53.
[289]. صحيفه سجاديه، دعاى 42.
[290]. سلامة القرآن من‌التحريف، ص‌27 ـ 33.
[291]. نك: الكافى، ج‌1، ص‌69، تفسير عياشى، ج‌2، ص‌115؛ وسائل‌الشيعه، ج‌27، ص‌109 ـ 112.
[292]. فرائد الاصول، ج‌1، ص‌244.
[293]. وسائل‌الشيعه، ج‌27، ص‌109-111.
[294]. فصل الخطاب، ص‌351.
[295]. نك: البيان، ص211ـ214؛ تفسيرموضوعى، ج1، ص348.
[296]. الكافى، ج‌3، ص‌313.
[297]. مدخل التفسير، ص‌221.
[298]. الاعتقادات، ص‌84.
[299]. الكافى، ج‌8، ص‌53.
[300]. الاصول الستة عشر، ص‌111.
[301]. بحارالانوار، ج‌2، ص‌225؛ ج‌5، ص‌68.
[302]. النشر، ص‌13 ـ 14.
[303]. الدرالمنثور، ج‌3، ص‌419.
[304]. جامع‌البيان، ج‌11، ص‌13؛ الدرالمنثور، ج‌3، ص‌483.
[305]. الموطأ، ج‌2، ص‌824.
[306]. صحيح البخارى، ج‌4، ص‌160 ـ 161.
[307]. نك: تأويل‌مشكل‌القرآن، ص42؛ تفسيرقرطبى، ج1،ص80.
[308]. الذخيره، ص‌361 ـ 364.
[309]. المنقذ، ج‌1، ص‌477 ـ 478؛ الصراط المستقيم، ج‌1، ص‌45؛ تهذيب الاصول، ج‌2، ص‌165.
[310]. تفسير موضوعى، ج‌1، ص‌315.
[311]. نك: نفحات الرحمن، ج‌1، ص‌14 ـ 16؛ صيانة القرآن، ص‌69.
[312]. تاريخ قرآن، ص‌28؛ صيانة القرآن عن التحريف، ص‌214؛ دبستان مذاهب، ص‌246 ـ 247.
[313]. نك: الخطوط العريضه، ص‌13؛ اصول مذهب الشيعه، ج‌1، ص‌257.
[314]. مذاهب التفسير الاسلامى، ص‌294 ـ 295؛
Garcinde Tassy, Journal Aslatique, P. 431 - 436 Tisdall, Clair, The moslem P . 100 - 101 , Geschichte des Qorans, The odor, Noldeke؛ Workd , 111 , 231 - 234.
[315]. فصل الخطاب، ص‌157.
[316]. دبستان مذاهب، ج‌1، ص‌244 و 247.
[317]. روح‌المعانى، ج‌1، ص‌44؛ فصل الخطاب، ص‌157.
[318]. متشابه القرآن و مختلفه، ج‌2، ص‌77؛ و نيزنك: سلامة القرآن من التحريف، ص‌398 ـ 399.
[319]. The Moslem World, 111 , pp. 231 - 234.
[320]. Ibid, P.229.
[321]. اعيان الشيعه، ج‌9، ص‌185؛ الذريعه، ج‌4، ص‌26.
[322]. تذكرة الائمه، ص‌19 ـ 20.

مقالات مشابه

نقد و بررسي روايتي در تحديد قرآن به سه بخش

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحدثه ایمانی

نقد كتاب مقدس: خاستگاه تاريخي ـ معرفتي و تأثير آن بر مطالعات قرآني

نام نشریهمعرفت ادیان

نام نویسندهجعفر نکونام, نفیسه امیری دوماری

تعارض اختلاف قرائات و عدم تحریف قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهسیدمرتضی پور ایوانی